the end of time after him part 18

سعی کردم آرومش کنم و گفتم
لوکاس : چرا بهم نگفتی تو و اون خواهرید
اصلا چجوری خواهرید
ناتاشا : مادر ساشا عاشق پدرم شد و پدرم عاشق مادر من پدرم وقتی با مادر ازدواج کرد باعث شکست بدی برای مادر ساشا شد و اون ساشا رو گروگان گرفت برا خودش و مادرمو تهدید کرد که همه رو میکشه و. من باید همه اینارو دیشب بفهمم...
لوکاس : مگه اون خواهرت نیست چرا این کارو باهات کرد
ناتاشا : نمیدونم ...راستی کتاب کجاست
لوکاس : فکر کنم دست ساشا بود
ناتاشا : بریم کتاب رو ازش بگیریم
لوکاس ویو : داشتم به حرف های ناتاشا گوش میدادم که حس گرم شدن پیدا کردم و دیدم که آفتاب بیرون اومده
ولی این آفتاب برای ناتاشا اصلا خوب نیست

پس ناتاشا رو بغل کردم و در کاری از ثانیه زیر درخت بردمش ولی ناتاشا خوب بود
ناتاشا : چیکار میکنی
لوکاس : نمیبینی آفتاب در اومده
ناتاشا : خب چه مشکلی داره
لوکاس : خیر سرت خوناشامی 🤣
ناتاشا : به هر حال باید بریم کتابو پس بگیریم

(در همان لحظه )

ساشا : پنی چجوری طرف اون دو تا رو میگیری
پنی : چون نه تنها دوستامن بلکه اونا هیچکسی ندارن همون طور که ما نمی‌دانیم خانوادمون کجان
ساشا : اگه مارو بکشن چی
پنی : تو واقعا سنگدلی اون خواهرته
ساشا : ولی اگه اونا به جیمز آسیب بزنن من دیگه زنده نمیمونم
پنی : به هر حال یه سوال اون افرادی که پشتت لشگرن رو نمیخوای چیزی راجب وضعیت بهشون بگی
ساشا : اشتباه نکن من زود تر از این حرفا گفتم
پنی : تو به اونا هم اعتماد داری در صورتی که خودت وقتی دستتو تو هوا تکون میدی ابر ها جا به جا میشن
ساشا : مگه تو از فلیکس خوشت نمیومد
پنی : چه ربطی داره
ساشا : ناتاشا و لوکاس هرگز نمیتونن باهم باشن میفهمی تو تاریخ اومده که هیچ خوناشامی با یه گرگینه نمیمونه
پنی : هنوزم ربطش رو به فلیکس نمیفهمم
ساشا : مهم نیست ...
دیدگاه ها (۰)

the end of time after him part 19

the end of time after him part 17

the end of time after him part 53

the end of time after him part 54 ( آخرین پارت )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط