هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم
خودم را زدم به فراموشی
اما کجای این فراموشی به فراموشی می ماند؟ وقتی هر روز به وقت تنهایی ام سراغی از خاطراتت میگیرم
لب پنجره می ایستم
خیره به نقطه ای نامعلوم
میبینمت که میخندیدی که میرقصیدی که در آغوشم آرام میشدی
فرق زیادی ست جانم
فرق زیادی ست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...!
دیدگاه ها (۶)

این روز ها شده ام شبیه ادمی که انگار اصلا نمیشناسمش ... اخلا...

روزهای اول معمولا ..ادم قرار ندارد یک جا بند نمیشود... گاهی ...

دیشب کوله ای برداشتم پر کردم از تمام دلتنگی هام ،تمام نبودن ...

سلام صبحتان سرشار از مهربانیان شالله امروز پرازخیروبرکتدلتون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط