part
part 13
منجی من
ویو تهیونگ
رفتم تو خیلی عمارت هانا رو تاب نشسته بود مثل همیشه ماسک روی صورتش بود چرا ماسکشو درنمیاره
تهیونگ : هانا حالت خوبه
با دستپاچگی از روی تاب بلند شد
ا/ت : ا. ا.. اره خ.. خوبم
تهیونگ : خوبه بیا بالا صبحونه بخور
ا/ت: باشه ( با صدای ناراحت )
رفتم نشستم مثلا داشتم چیزی میخوردم ولی فکرم همش پیش ا/ت بود
بعد چند دقیقه ا/ت اومد داخل عمارت
ویو ا/ت
دیگه حوصله نشستن روی تاب رو نداشتم بیشتر منو یاد پدر و مادرم میندازه رفتم بالا تهیونگ نشسته بود و به نقطه نامعلوم خیره شده بود معلوم سخت در فکرکردنه
ا/ت : کیم دیگه نمیخوای چیزی بخوری
انگار رشته افکارش پاره شده بود و تازه فهمیده بود کجاست
تهیونگ : نه میرم سر تمرین فعلا
سریع از جاش بلند شد از عمارت زد بیرون
بی حال و بی جون تند تند میز صبحونه رو جمع کردم نیازی به تمیزی کاری نبود
تصمیم گرفتم برای اینکه حالم عوض شه یکم اهنگ بزارم
تا ساعتا 6 همینجور اهنگ گذاشته بودم و قر میدادم از خس و حال ف
افسردگی اومدم بیرون یکدفعه یک صدای عجیبی اومد صدای اهنگو کم کردم دوباره مثل این بود که یک نفر داشت در میزد
اروم و با ترس رفتم سمت در لای در اروم باز کرد که با هول دادن کسی پشت در بود در با صدای بدی به دیوار چشمامو از صدای بدی که در ایجاد کرد بستم بعد 2 ثانیه بازشون کردم با ترس به روبروم خیره شدم مطمین بودم این شکلی نبود
ا/ت : حالت...
محکم چسبوندم به دیوار....
حمایت فراموش نشه حبه انگور
منجی من
ویو تهیونگ
رفتم تو خیلی عمارت هانا رو تاب نشسته بود مثل همیشه ماسک روی صورتش بود چرا ماسکشو درنمیاره
تهیونگ : هانا حالت خوبه
با دستپاچگی از روی تاب بلند شد
ا/ت : ا. ا.. اره خ.. خوبم
تهیونگ : خوبه بیا بالا صبحونه بخور
ا/ت: باشه ( با صدای ناراحت )
رفتم نشستم مثلا داشتم چیزی میخوردم ولی فکرم همش پیش ا/ت بود
بعد چند دقیقه ا/ت اومد داخل عمارت
ویو ا/ت
دیگه حوصله نشستن روی تاب رو نداشتم بیشتر منو یاد پدر و مادرم میندازه رفتم بالا تهیونگ نشسته بود و به نقطه نامعلوم خیره شده بود معلوم سخت در فکرکردنه
ا/ت : کیم دیگه نمیخوای چیزی بخوری
انگار رشته افکارش پاره شده بود و تازه فهمیده بود کجاست
تهیونگ : نه میرم سر تمرین فعلا
سریع از جاش بلند شد از عمارت زد بیرون
بی حال و بی جون تند تند میز صبحونه رو جمع کردم نیازی به تمیزی کاری نبود
تصمیم گرفتم برای اینکه حالم عوض شه یکم اهنگ بزارم
تا ساعتا 6 همینجور اهنگ گذاشته بودم و قر میدادم از خس و حال ف
افسردگی اومدم بیرون یکدفعه یک صدای عجیبی اومد صدای اهنگو کم کردم دوباره مثل این بود که یک نفر داشت در میزد
اروم و با ترس رفتم سمت در لای در اروم باز کرد که با هول دادن کسی پشت در بود در با صدای بدی به دیوار چشمامو از صدای بدی که در ایجاد کرد بستم بعد 2 ثانیه بازشون کردم با ترس به روبروم خیره شدم مطمین بودم این شکلی نبود
ا/ت : حالت...
محکم چسبوندم به دیوار....
حمایت فراموش نشه حبه انگور
- ۵.۳k
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط