آبنبات تلخ

PaRt:۴۶
لینا : حرف بزن
هانی : یالا دیگه
کوک : هانی اروم باش
ته : نمیخوای بحرفی؟
لینا : نمیذاریننننن که
سوبین : بعد این که تورو به تهیونگ دادن بابا مامان رو کشت دیونه شد منو به عنوان هرزه داد برم هر روز به یکی منم همش فرار میکردم اما این یه نفر خیلی سگ بود هرجا رفتم پیدام کرد مامانم قبل این که بمیره به کیسه بهم دادو گفت بدم بهت
لینا : پس مثل من معنیه بدبختی رو چشیدی
سوبین : هوم
لینا : و چیزی که بهت داد
سوبین با ترس کیسه رو در آورد داد به لینا
لینا : در کیسه رو وا کردم توش طلا بود و یه نامه نامه رو وا کردم با خوندن محتویاتش دیونه شدمممم
محتویات نامه(っ'-')╮=͟͟͞͞)ꐦ°᷄д°᷅)
دخترم لینا منم مادرت شاید تو دلت بخندی بخندی به این که مادر تو مادر خوبی نبودی منو عذاب میدادی اما دخترم مجبور بودم
الان که داری این نامه رو میخونی من زنده نیستم و از بالا نگاهت میکنم
دخترم همچی از وقتی شروع شد که من عاشق شدم عاشق پدرت ولی پدرت کسی که فکر میکنی نیست پدر تو بک هاجونه اون مرد خیلی خوبی بود ولی سرنوشت اونو ازمون گرفت من مجبور شدم با پدرت ازدواج کنم خوانوادم مجبورم کردن اونا منو به اون بی رحم دادن بعد به دنیا اومدنت فهمید دختر واقعیش نیستی مجبورم کرد باهات بد باشم گفت اگه بهت محبت کنم با بهت بگم بهت تجاوز میکنه و میکشتت منم مجبور بودم برا دختر بودنت و سوبین اونم خواهرته خواهر واقعیت نیست ولی باز مراقبش باش اونم بخاطر تو عذابای زیادی کشیده و خواهد کشید بابات اونم مجبور کرد هممونو مجبور کرد
حتما میگی اگه دوسم داری چرا چرا منو به تهیونگ دادی دخترم چون جات اونجا امن تر از خونه بود خونه ای تو نتونستی بهش خونه بگی دخترم مراقب خودت و سوبین باش و سوبین دختر اون مرد نیست دختر منم نیست ما اونو تو یه قمار بردیم دخترکم
میدونم سختی کشیدی درد کشیدی فدات شم مراقب باش
و این طلا ها برای خودت نمیدونم به دردت بخوره یا نه ولی اینارو پنهون از پدرت برات
خریدم بازم میگم مراقب باش و از هانی تشکر کن اون خیلی مراقبت بود خیلی هواتو داشت مراقب باش خیلی زیاد هانی دخترم از توهم ممنونم
تهیونگ پسرم مراقب لینا باش امید وارم خوشبخت شید
هانی دخترم برای تو و کوک هم ارزوی خوشبختی میکنم

از طرف مادرت