شاهنامه ۱۱۰ شکانیان
#شاهنامه #۱۱۰ #شکانیان
ازآنپس خیلی به کرم رسیدند بطوریکه او بسیار بزرگ و رنگش سیاه شد پس صندوقی برایش ساختند و به خاطر کرم هفتواد و پسرانش ثروتمند شدند . چندین سال گذشت و آن کرم بهاندازه فیلی شد .
کمکم هفتواد به کمک کرم از دریای چین تا کرمان را تسخیر کرد و سپاه گسترید و هر پادشاهی که میخواست با او بجنگد سپاهیان به کرم پناه میبردند و آن پادشاه شکست میخورد .وقتی اردشیر داستان هفتواد را شنید ، سپاهی بهسوی او روانه کرد اما هفتواد که در کوه کمین کرده بود بادلی راحت او را شکست داد . اردشیر دوباره لشکری جمع کرد و بهسوی هفتواد رفت . از طرفی پسر بزرگ هفتواد شاهوی از دور خبر رزم او را شنید و با کشتی به اینسوی آب آمد تا به پدرش کمک کند . هفتواد او را در راست سپاهش قرارداد . در این جنگ دوباره اردشیر شکست خورد . درراه به خانهای رسید که دو جوان در آن بودند . جوانان حال آنها را جویا شدند و اردشیر ماجرای گفت جوانان گفتن : کرم و گنج و سپاه هفتواد در کوه جای دارند و در جلوی آنها شهر و پشتشان دریاست و آن کرم مانند دیوی جنگجوست . جوانان نیز با شاه همراه شدند تا به خره اردشیر رسیدند . سپس اردشیر با لشکریانش دوباره بهسوی کرم رو نهاد . اردشیر به یکی از سالاران به نام شهرگیرگفت : مراقب باش و طلایه به جلو بفرست و دیدهبان قرار بده ، من سپاه را به تو میسپارم و خود به آنجا میروم اگر در روز دود یا شب آتش دیدید بدانید که کار کرم تمام است . پس با گوهر و گنج به همراه دو صندوق سرب و قلع و به همراه ده خر بهسوی دژ رفت و آن دو مرد جوان عاقل را نیز با خود برد . کسی از بالای دژ پرسید : کیستی و چه در صندوق داری ؟ اردشیر گفت: من بازرگانی هستم از خراسان آمدهام . چون از بخت کرم کار ما درست شد مال بسیاری برای او آوردم . در دژ را باز کردند و آنها وارد شدند و اردشیر به تمام کسانی که آنجا بودند مال و اموال فراوانی داد و سپس با می آنها را مست کرد و بعد قلع و سرب را آب کرد و برای کرم برد . کرم به خیال اینکه غذای هرروز است دهان باز کرد و اردشیر آن مایع مذاب را دردهانش ریخت و او با صدای شدیدی که همهجا را لرزاند جان داد . سپس اردشیر به جنگ با افراد مستی که آنجا بودند ، پرداخت و بعد دود درست کرد و به شهرگیر خبر داد که کرم را کشته است . وقتی خبر به هفتواد رسید ناراحت و غمگین بهسوی دژ آمد اما از دو سو محاصره شد ، از یکسو اردشیر و از سوی دیگر شهرگیر . پس از جنگی کوتاه هفتواد اسیر شد وکشته شد شاه کشور را به دو جوان همراهش سپرد و خود بهسوی پارس روان شد و به شهر گور رفت . پس از مدتی چندین سپاه به همراه مردی شایسته به کرمان فرستاد و خود نیز به تیسفون رفت تا به تخت بنشیند .
@hakimtoosi
ازآنپس خیلی به کرم رسیدند بطوریکه او بسیار بزرگ و رنگش سیاه شد پس صندوقی برایش ساختند و به خاطر کرم هفتواد و پسرانش ثروتمند شدند . چندین سال گذشت و آن کرم بهاندازه فیلی شد .
کمکم هفتواد به کمک کرم از دریای چین تا کرمان را تسخیر کرد و سپاه گسترید و هر پادشاهی که میخواست با او بجنگد سپاهیان به کرم پناه میبردند و آن پادشاه شکست میخورد .وقتی اردشیر داستان هفتواد را شنید ، سپاهی بهسوی او روانه کرد اما هفتواد که در کوه کمین کرده بود بادلی راحت او را شکست داد . اردشیر دوباره لشکری جمع کرد و بهسوی هفتواد رفت . از طرفی پسر بزرگ هفتواد شاهوی از دور خبر رزم او را شنید و با کشتی به اینسوی آب آمد تا به پدرش کمک کند . هفتواد او را در راست سپاهش قرارداد . در این جنگ دوباره اردشیر شکست خورد . درراه به خانهای رسید که دو جوان در آن بودند . جوانان حال آنها را جویا شدند و اردشیر ماجرای گفت جوانان گفتن : کرم و گنج و سپاه هفتواد در کوه جای دارند و در جلوی آنها شهر و پشتشان دریاست و آن کرم مانند دیوی جنگجوست . جوانان نیز با شاه همراه شدند تا به خره اردشیر رسیدند . سپس اردشیر با لشکریانش دوباره بهسوی کرم رو نهاد . اردشیر به یکی از سالاران به نام شهرگیرگفت : مراقب باش و طلایه به جلو بفرست و دیدهبان قرار بده ، من سپاه را به تو میسپارم و خود به آنجا میروم اگر در روز دود یا شب آتش دیدید بدانید که کار کرم تمام است . پس با گوهر و گنج به همراه دو صندوق سرب و قلع و به همراه ده خر بهسوی دژ رفت و آن دو مرد جوان عاقل را نیز با خود برد . کسی از بالای دژ پرسید : کیستی و چه در صندوق داری ؟ اردشیر گفت: من بازرگانی هستم از خراسان آمدهام . چون از بخت کرم کار ما درست شد مال بسیاری برای او آوردم . در دژ را باز کردند و آنها وارد شدند و اردشیر به تمام کسانی که آنجا بودند مال و اموال فراوانی داد و سپس با می آنها را مست کرد و بعد قلع و سرب را آب کرد و برای کرم برد . کرم به خیال اینکه غذای هرروز است دهان باز کرد و اردشیر آن مایع مذاب را دردهانش ریخت و او با صدای شدیدی که همهجا را لرزاند جان داد . سپس اردشیر به جنگ با افراد مستی که آنجا بودند ، پرداخت و بعد دود درست کرد و به شهرگیر خبر داد که کرم را کشته است . وقتی خبر به هفتواد رسید ناراحت و غمگین بهسوی دژ آمد اما از دو سو محاصره شد ، از یکسو اردشیر و از سوی دیگر شهرگیر . پس از جنگی کوتاه هفتواد اسیر شد وکشته شد شاه کشور را به دو جوان همراهش سپرد و خود بهسوی پارس روان شد و به شهر گور رفت . پس از مدتی چندین سپاه به همراه مردی شایسته به کرمان فرستاد و خود نیز به تیسفون رفت تا به تخت بنشیند .
@hakimtoosi
۵۰.۸k
۰۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.