نزدیکای ظهر از خواب پاشد

نزدیکای ظهر از خواب پاشد :]
وقتی هوا روشن شده بود از گریه خوابش برده بود :]
گوشیشو چک کرد، کسی نه حالی پرسیده بود و نه سراغی گرفته بود یا نگران نشده بود :]
با اینکه خیلی‌وقت بود خودشو از همه‌جا پنهون میکرد :]
بااینکه هوا گرم بود و تابستون بود ژاکتشو تنش کرد :]
که مبادا کسی نقاشی‌های رو دستشو ببینه :]
ارایش کرد و رد های اشک که رو صورتش خشک شده بودنو زیرش قایم کرد :]
وقتی از اتاقش رفت بیرون مامانش سرش غر زد که چرا تا اینوقت ظهر میخوابه و همش تو اتاقشه :]
باباش سرش تو کارش بود و اصن بهش محل نداد :]
تصمیم گرفت بعد چندین روز بره بیرون :]
رفت توی سوپری و یه بسته سیگار خرید :]
روشنش کرد و توکوچه به در خونه‌ی خرابه لم داد :]
صداهای خنده ازتو طبقه اخر اپارتمان میومد :]
اونجا همون خونه بود :]
صداهای خنده‌ی یه دختر دیگه میومد :]
معلوم بود واقعا از ته دلش بود :]
یه زمانی صدای خنده های خودش ازون اتاق میومد :]
یهو یه جمله رو لای خنده‌های دختره تشخیص داد :]
همون پسر گفت:{دوستت دارم تاابد خب؟!} :]
یادش افتاد این جمله رو به خودشم گفته بود :]
و وای به حال کسی ک غروب اون روز جسد دخترک رو به دستای پدرش رسوند :)))
#SHARZAD
#خسته_از_زندگی
دیدگاه ها (۱)

شب است… کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام...

اونے ڪ از همهـ ارومـ تره بدونـ از همهـ داغونـ ترح🖤☺

یکی بود یکی نبود...یه دختر بود که کلی ارزو داشت...کلی رویا د...

نه با عشقمون زندگی کردیم...نه با زندگیمون عشق...ما که خیری ن...

روز های بعد از تو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط