یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود...
یه دختر بود که کلی ارزو داشت...
کلی رویا داشت...
برنامه ریزی برای ایندش کرده بود...
ولی یه روز...
که همه خواب بودن و ماه وسط اسمون به اطراف خیره بود
نا امیدی بدون اجازه از در اومد توی خونه
با امید رو در رو شد
با هم بحث کردن و در اخر...
ناامیدی رفت سراغ دختره قصه ی ما و تمومه رویاها و ارزوهاشو از بین برد
دختر قصمون صبح که از خواب پاشد امیدی برای زنده موندن نداشت
کلی ناراحت بود ...
چون زندگی بهش سخت گرفت
خردش کرد
شکستش
قلبه کوچیکش و دزدید و زیر پاش له کرد
دختر کوچولوی ما هم
تصمیم گرفت بره
نه از خونه
نه از شهر
تصمیم گرفت از این دنیا بره...
اونم فقط با...
#خوابیدن
#لیلا_صباحی
دیدگاه ها (۱)

نزدیکای ظهر از خواب پاشد :]وقتی هوا روشن شده بود از گریه خوا...

شب است… کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام...

نه با عشقمون زندگی کردیم...نه با زندگیمون عشق...ما که خیری ن...

هیچ پسری هم وقتی برای یه دختر گریه کنه دیگه عاشق نمیشه🌷سلامت...

part:5سونگمین که یکی از مشاوران انجمن خدایان عناصر بود بعد ا...

ازدواج اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط