من چه می دانستم؟در شبان غم تنهایی خویشعابد چشم سخن گوی توأممن دراین تاریکیمن در این تیره شب جانفرسازائر ظلمت گیسوی توأمگیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی منگیسوان تو شب بی پایان...