پایگاه عشق:)
پایگاه عشق:)
[ پارت ³ ]
یعد از خوردن ناهار هممون به سمت ماشین مخصوص رفتیم ...
و بعد شروع کردیم به تمرین ..
دنس :
توی دنسی که برا اجرا بود دنس خیلییی سختی بود .... جیهوپ باید ۱۸۰ میزد و من برعکس بپرم .. توی اون دنس که فقط ۲ بار تمرینش کرده بودم ... نتونستم بپرم و یکمی زخمی شدم ..
جیمین: خوبی؟
ات: اها آره چیزی نیست .. به تمرین ادامه بدیم ..
بعد از تمرین هر کدوم خسته و کوفته به خوابگاه برگشتیم .. ما باید هر روز به غیر از یکشنبه باید بریم سر تمرین و ۵ روز دیگه هم اجرا داریمم و من خییلی استرس دارم چون میشه اولین اجرام البته دومی ولی اون بخاطر کمپانی بود ..
* تق تق تق *
هوبی: یکیی بره در رو باز کنههههه
نامی : من باز میکنمممم
جنی: سلام ( اروم )
نامی: ببخشید شما؟
جنی: من خواهر اتم ( آروم )
نامید خواهر ات؟
جنی : اوهوم
ات: نامجووننن کیههه؟
نامی: خبب
کوک: نامجون کی- جنییی!!
جنی: جونگوککک؟؟!
ات: جنیی؟
جنی: اتت؟
نامی: هفف همه چی قاطی شدد کی کیه ؟ کی خواهر کیه؟ کی دوست کیه ؟ عههههه همه چی قاطی شدددد !
★......
جنی ویو
بعد از ۴ سال توی امریکا زندیگ کردن .. دوباره به کشور خودم برگشتم .. به خانه برگشتم ولی خبردار شدم .. ات رفته .. و به ارزوش رسیده .. بالاخره با اینهمه تلاشی که کرده بود .. ب نتیجه رسید!'
خب حتما میپرسید من کیم؟ خب من خواهر اتم .. ولی حتما میپرسین چرا کوک رو میشناختی .. خب .. خودتون الان میفهمین!'
ات : اووونییی خیلی دلم برات تنگ شده بودد
جنی: منممم
جیمین: خب اینجا چه خبره؟
یونگی: اهه من خواب بودمم
ات: اونی بیا بشین
جنی: باشه..
جین: جنی ...؟
جنی: اوهوم
جین: اهاا خواهر اتتیی؟
جنی: آره .. خوشبختم
جین: منم ..
ات: خب دوستان ایشون خواهرم هستن ولیی نمیدونم کوک و جنی چه رابطهای با هم دارنن
جنی: خب من و کوک از بچگی با هم بزرگ شدیم تا وقتی که تو به دنیا اومدی ما رفیتم به یه شهر دیگه...
ات: عجبب .. چرا تا حالا در مورد این موضوع باهام صحبت نکرده بودییی؟
جنی: چمدونم والا..
جین: خب میخوای چیزی برات درست کنم؟
ات: چیزی میخوری؟
جنی: نه مرسب قبل اینکه بیام غذا خورده بودم .. الان باید برم ات ..
ات: اونی خونت کجاست؟
جنی: بارت میفرستم عزیزم ... خدافظ.
ات: خدافظظظ
ته: خواهرت خوشگلهه هااا ( چه غلطااا تهیونگگگ )
ات: از من خوشگلترههه؟
ته: صددرصد
ات: اوهوم .. نامجون جان از اونجا چاقو رو میدی؟
نامجون: بفرما .. برو بکشش
ات: با کمال میل.... تهههههههههعععععععههههه
★.....★
صبح روز بعد ...
حواسم نبود زیادد نوشتمممم
شرط هم نداریمم
[ پارت ³ ]
یعد از خوردن ناهار هممون به سمت ماشین مخصوص رفتیم ...
و بعد شروع کردیم به تمرین ..
دنس :
توی دنسی که برا اجرا بود دنس خیلییی سختی بود .... جیهوپ باید ۱۸۰ میزد و من برعکس بپرم .. توی اون دنس که فقط ۲ بار تمرینش کرده بودم ... نتونستم بپرم و یکمی زخمی شدم ..
جیمین: خوبی؟
ات: اها آره چیزی نیست .. به تمرین ادامه بدیم ..
بعد از تمرین هر کدوم خسته و کوفته به خوابگاه برگشتیم .. ما باید هر روز به غیر از یکشنبه باید بریم سر تمرین و ۵ روز دیگه هم اجرا داریمم و من خییلی استرس دارم چون میشه اولین اجرام البته دومی ولی اون بخاطر کمپانی بود ..
* تق تق تق *
هوبی: یکیی بره در رو باز کنههههه
نامی : من باز میکنمممم
جنی: سلام ( اروم )
نامی: ببخشید شما؟
جنی: من خواهر اتم ( آروم )
نامید خواهر ات؟
جنی : اوهوم
ات: نامجووننن کیههه؟
نامی: خبب
کوک: نامجون کی- جنییی!!
جنی: جونگوککک؟؟!
ات: جنیی؟
جنی: اتت؟
نامی: هفف همه چی قاطی شدد کی کیه ؟ کی خواهر کیه؟ کی دوست کیه ؟ عههههه همه چی قاطی شدددد !
★......
جنی ویو
بعد از ۴ سال توی امریکا زندیگ کردن .. دوباره به کشور خودم برگشتم .. به خانه برگشتم ولی خبردار شدم .. ات رفته .. و به ارزوش رسیده .. بالاخره با اینهمه تلاشی که کرده بود .. ب نتیجه رسید!'
خب حتما میپرسید من کیم؟ خب من خواهر اتم .. ولی حتما میپرسین چرا کوک رو میشناختی .. خب .. خودتون الان میفهمین!'
ات : اووونییی خیلی دلم برات تنگ شده بودد
جنی: منممم
جیمین: خب اینجا چه خبره؟
یونگی: اهه من خواب بودمم
ات: اونی بیا بشین
جنی: باشه..
جین: جنی ...؟
جنی: اوهوم
جین: اهاا خواهر اتتیی؟
جنی: آره .. خوشبختم
جین: منم ..
ات: خب دوستان ایشون خواهرم هستن ولیی نمیدونم کوک و جنی چه رابطهای با هم دارنن
جنی: خب من و کوک از بچگی با هم بزرگ شدیم تا وقتی که تو به دنیا اومدی ما رفیتم به یه شهر دیگه...
ات: عجبب .. چرا تا حالا در مورد این موضوع باهام صحبت نکرده بودییی؟
جنی: چمدونم والا..
جین: خب میخوای چیزی برات درست کنم؟
ات: چیزی میخوری؟
جنی: نه مرسب قبل اینکه بیام غذا خورده بودم .. الان باید برم ات ..
ات: اونی خونت کجاست؟
جنی: بارت میفرستم عزیزم ... خدافظ.
ات: خدافظظظ
ته: خواهرت خوشگلهه هااا ( چه غلطااا تهیونگگگ )
ات: از من خوشگلترههه؟
ته: صددرصد
ات: اوهوم .. نامجون جان از اونجا چاقو رو میدی؟
نامجون: بفرما .. برو بکشش
ات: با کمال میل.... تهههههههههعععععععههههه
★.....★
صبح روز بعد ...
حواسم نبود زیادد نوشتمممم
شرط هم نداریمم
۲.۰k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.