روی صندلیم داخل کلاس نشستم داشتم به جینک فکر می کردم
وقتی که میخواست بهم خیانت کنه چرا باید انقدر پافشاری روی قرار گذاشتن با من می کرد؟ تو فکر بودم که معلم وارد شد گفت:سلام به همگی امروز دانش آموز جدید داریم بیا داخل))کیم که وارد شد دخترا شروع کردن به پچ پچ یکی میگفت:چقدر جذابه))یکی دیگه میگفت:من این را می شناسم)) یکی دیگه میگفت:وای این همون پسره که تو اون برنامه مدل بود مقام گرفت))کناریش گفت:کدوم برنامه؟))دختره:همون برنامه که یک دختر و پسر زوج می کردند بعد پسره باید از دختره عکس میگرفت بهترین عکس را گرفت تو همون مسابقه یکی دوستاش که پارنترش نیومد بود به جاش کیم مدلش شداز اونموقع به عنوان مدل معروف شد و عکساش به مسابقات بین المللی هم راه پیدا کرد))دنیز تو ذهنش: چطوری این پسره عوضی و بی ادب میتونه مقام بیاره؟؟))
معلم گفت: ساکت فکر کنم نیاز به معرفی نداشته باشی چون بیشتر کسا می شناسنت)) یکی از دخترا گفت:آقا میشه بگید خودش معرفی کنه من نمیشناسم))دنیز خیلی آروم می خنده و کیم متوجه خنده دنیز میشه دنیز با اون لبخند داشت آهسته تو دلش میگفت:تو انقدرام آدم مشهوری نیستی)) کیم گفت:اسم من کیم مین هو است میتونید شما منو کیم صدا کنید خب از آشنایی با همتون به جز یکی خوشبختم))دنیز تو ذهنش: الان به من بود منم خیلی از آشناییت خوشبخت نیستم)) معلم گفت: برو روی صندلی که پشت دنیز بشین))کیم تو ذهنش:من چرا باید پشت سر این دختر کوچولو و لوس بشینم؟)) معلم شروع به حضور و غیاب کرد دنیز تو ذهنش میگه: اسم من جز آخریاست بدون اینکه اسم جینک بخونه شروع کرد به صحبت کردن تازه اونموقع متوجه شدم جینک غایبه خوبه لاقا یکم خجالت سرش میشه که نیومده))معلم: خب بچه ها یه پروژه هست که باید همتون انجام بدین روی چهل درصد از نمره تون تاثیر داره خب باید برین جاهای گرشگری و عکس بگیرین نرین عکسای چرتی بگیرین بیاین خب از اول لیست دو نفری گروه بشین بعد رو به من کرد گفت:از اونجایی که جینک فعلا نمیتونه بیاد تو با کیم تو یه گروهین)) دنیز و کیم یک صدا گفتن:آقا))
#سرعت_عشق
#رمان
#ملکه_سرعت_عشق
معلم گفت: ساکت فکر کنم نیاز به معرفی نداشته باشی چون بیشتر کسا می شناسنت)) یکی از دخترا گفت:آقا میشه بگید خودش معرفی کنه من نمیشناسم))دنیز خیلی آروم می خنده و کیم متوجه خنده دنیز میشه دنیز با اون لبخند داشت آهسته تو دلش میگفت:تو انقدرام آدم مشهوری نیستی)) کیم گفت:اسم من کیم مین هو است میتونید شما منو کیم صدا کنید خب از آشنایی با همتون به جز یکی خوشبختم))دنیز تو ذهنش: الان به من بود منم خیلی از آشناییت خوشبخت نیستم)) معلم گفت: برو روی صندلی که پشت دنیز بشین))کیم تو ذهنش:من چرا باید پشت سر این دختر کوچولو و لوس بشینم؟)) معلم شروع به حضور و غیاب کرد دنیز تو ذهنش میگه: اسم من جز آخریاست بدون اینکه اسم جینک بخونه شروع کرد به صحبت کردن تازه اونموقع متوجه شدم جینک غایبه خوبه لاقا یکم خجالت سرش میشه که نیومده))معلم: خب بچه ها یه پروژه هست که باید همتون انجام بدین روی چهل درصد از نمره تون تاثیر داره خب باید برین جاهای گرشگری و عکس بگیرین نرین عکسای چرتی بگیرین بیاین خب از اول لیست دو نفری گروه بشین بعد رو به من کرد گفت:از اونجایی که جینک فعلا نمیتونه بیاد تو با کیم تو یه گروهین)) دنیز و کیم یک صدا گفتن:آقا))
#سرعت_عشق
#رمان
#ملکه_سرعت_عشق
۸.۴k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.