ادامه پارت قبل
بعد هر دو بهم نگاه کردن دنیز تو ذهنش: من چرا باید با این پسره بیشعور تو یه گروه باشم)) کیم تو ذهنش:من چرا باید با این دختر لوس که فکر نکنم حتی بتونه یه کاری کنه تو گروه باشم)) معلم میگه: حرف نباش عکستون را برام بفرستید از طریق ایمیل فقط صبح وقت دارید صبح روز بعدش باید فرستاده باشین بعدش دخترا شروع کردن به حرف زدن میگفتن: من می خواستم با کیم باشم یکی دیگه میگفت:کیم چرا باید با این دختره تو یه گروه باشه)) من نمیدونم این پسره چی داره که دخترا بخاطرش میخوان من را بخورن))
کیم داشت می شنید که پسرا میگفتن: کاش من جای این پسر تازه وارد بودم))یکی دیگه میگفت: خوش بحالش که با دنیز تو یه گروهه)) کیم تو ذهنش میگه:کنجکاوم این دختره لوس و ننر چی داره که پسران می خوان براش بمیرن)) معلم گفت:کلاس تموم))همه دانش آموزا رفتن فقط دنیز و کیم تو کلاس بودن کیم چند بار صداش زد دید که دنیز تو هپروته گرفت لبهاش برد کنار گوش دنیز و گفت: جا را برای عکس تو پیدا کن)) دنیز که نفس های کیم به گوشش می خورد باعث مور مور شدن بدنش شد از فک در اومد از جاش بلند دستش گذاشت رو گوشش گفت:داری چیکار می کنی)) کیم گفت:چند بار صدات کردم نشنیدی، پس جا پیدا کن)) دنیز:چرا من جا را پیدا کنم؟)) کیم:چون تو اینجا را بهتر می شناسی بعدش من هنوز کلی کار دارم)) دنیز:باش فردا صبح ساعت۳:۳۰جلو ورودی دانشگاه مبینمت)) کیم:باش
فردا اون روز کیم به در دانشگاه می رود اما خبری از دنیز نیست گویا دنیز در خانه اش در حال انجام روتین پوستی بود دنیز برای تلافی کردن اون روز که کیم گرفت دنیز معطل کرد و بهش بی احترامی کرد از قصد به تماس های کیم جواب نمی داد ساعت از چهار گذشت بود و بالاخره دنیز اومد کیم از شدت عصبانیت به طرف دنیز حمله ور شد و به دنیز گفت: تو فکر کردی کی هستی که منو انقدر منتظر گذاشتی؟))دنیز: همونطور که تو دیروز من منتظر گذاشتی من انقدر عصبانی نشدم که تو الان عصبانی شدی فکر کردی تو از من بالاتری))کیم:باش حسابمون صاف شد ولی تلافیشو سرت در می یارم)) دنیز چند قدم به کیم نزدیک میشه رو در رو کیم قرار میگره تو چشماش زل میزنه و انگشت اشاره اش به سینه کیم میزنه میگه:تو هیچ کاری نمیتونی بکنی))کیم یک قدم که بینشون را پر میکنه
😁خب تو خماری بمونید😁
#سرعت_عشق
#ملکه_سرعت_عشق
#رمان
#رمان_عاشقانه
#رمان_مدرن
کیم داشت می شنید که پسرا میگفتن: کاش من جای این پسر تازه وارد بودم))یکی دیگه میگفت: خوش بحالش که با دنیز تو یه گروهه)) کیم تو ذهنش میگه:کنجکاوم این دختره لوس و ننر چی داره که پسران می خوان براش بمیرن)) معلم گفت:کلاس تموم))همه دانش آموزا رفتن فقط دنیز و کیم تو کلاس بودن کیم چند بار صداش زد دید که دنیز تو هپروته گرفت لبهاش برد کنار گوش دنیز و گفت: جا را برای عکس تو پیدا کن)) دنیز که نفس های کیم به گوشش می خورد باعث مور مور شدن بدنش شد از فک در اومد از جاش بلند دستش گذاشت رو گوشش گفت:داری چیکار می کنی)) کیم گفت:چند بار صدات کردم نشنیدی، پس جا پیدا کن)) دنیز:چرا من جا را پیدا کنم؟)) کیم:چون تو اینجا را بهتر می شناسی بعدش من هنوز کلی کار دارم)) دنیز:باش فردا صبح ساعت۳:۳۰جلو ورودی دانشگاه مبینمت)) کیم:باش
فردا اون روز کیم به در دانشگاه می رود اما خبری از دنیز نیست گویا دنیز در خانه اش در حال انجام روتین پوستی بود دنیز برای تلافی کردن اون روز که کیم گرفت دنیز معطل کرد و بهش بی احترامی کرد از قصد به تماس های کیم جواب نمی داد ساعت از چهار گذشت بود و بالاخره دنیز اومد کیم از شدت عصبانیت به طرف دنیز حمله ور شد و به دنیز گفت: تو فکر کردی کی هستی که منو انقدر منتظر گذاشتی؟))دنیز: همونطور که تو دیروز من منتظر گذاشتی من انقدر عصبانی نشدم که تو الان عصبانی شدی فکر کردی تو از من بالاتری))کیم:باش حسابمون صاف شد ولی تلافیشو سرت در می یارم)) دنیز چند قدم به کیم نزدیک میشه رو در رو کیم قرار میگره تو چشماش زل میزنه و انگشت اشاره اش به سینه کیم میزنه میگه:تو هیچ کاری نمیتونی بکنی))کیم یک قدم که بینشون را پر میکنه
😁خب تو خماری بمونید😁
#سرعت_عشق
#ملکه_سرعت_عشق
#رمان
#رمان_عاشقانه
#رمان_مدرن
۱۰.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.