مردها نیز نیاز به تایید شدن دارند!
مردها نیز نیاز به تایید شدن دارند!
مردها کمتر حرف میزنند. این مووضوع در مورد اغلب آقایان صادق است. اما این کمسخنی زمانی ایشان را دچار مشکل میسازد که از سوی دیگران به بیاحساس بودن و یا بیتفاوت بودن نسبت به مووضوعات گوناگون تعبیر میشود. مسئلهای که بههیچ عنوان صحت ندارد. چندی پیش در وبگردیهایم به نامهای برخورد کردم که از سوی یک زن خطاب به شوهرش نوشته شده بود و نشان از دغدغههایی داشت که شاید بسیاری از ما بهدلایل گوناگون - از جمله گذاشتن فرصت نه چندان زیاد برای مکاشفه در روابط زناشویی خود - از آن عافل شدهایم. متن این نامه به شرح زیر است*:
شوهر عزیزم، اینقدر نترس! اگرچه ما بارها با یکدیگر در این مورد صحبت کردهایم اما فکر میکنم شاید نوشتن یک نامه که بتوانی بارها به آن مراجعه کنی و آنرا بخوانی مفیدتر باشد.
*لطفا؛ خواهش میکنم ترس از کافی نبودن را متوقف کن.*
تو از همه آنچیزی که در ذهن من بود که میتواند ممکن باشد بهتر هستی. لازم نیست خوشتیپترین، پولدارترین، با اعتماد به نفس ترین یا خیلی ترینهای دیگری باشی؛ چون اصلاً موضوع بر سر "ترین" بودنها نیست، همه چیز حول یک قطعه پازل است که منرا کامل میکند. موضوع بر سر این جفت شدن است. موضوع این است که وقتی هستی، آرامش دارم و تا بینهایت شاد میشوم وقتی پس از یک روز کاری که هم را ندیدهایم، دوباره کنار هم قرار میگیریم.
*فکر نکن که از دست تو عصبانی هستم و نمیگویم*
پس از اینهمه سال؟! واقعاً فکر میکنی که اگر من از دست تو عصبانی باشم، متوجه نخواهی شد؟ بیا یک قراری بگذاریم، اگر من از دست تو عصبانی بودم و شخصاً این عصبانیت را به تو منتقل نکردم اصلاً نیازی نیست بهروی خودت بیاوری؛ قبول؟
*از اینکه چیزی را دوست ننخواهم داشت نهراس*
باور ن اصلاً اشکال ندارد اگر چیزهایی را که تو دوست داری من دوست نداشته باشم! ممکن است از نظر من فیلم/موسیقی/یا ورزشی که تو به آن علاقهمندی مسخره بهنظر بیاید، اما تو همچنان در نگاه من انسان فوقالعادهای باشی. تو من را بهخوبی میشناسی و میدانی بهندرت ممکن است کاری را که برای من انجام میدهی دوست نداشته باشم. اما بیا فرض کنیم اینگونه بوده است. حتی در شرایطی که کاری که برای من کردهای را دوست ندارم، باز هم از اینکه آنکار را بهخاطر من انجام دادهای مرا بینهایت خوشنود خواهد ساخت.
*تو از نظر من جذابی*
چاق شدی، چندان سرحال نیستی و کمی هم نامرتب هستی و وقتی با این اوضاع خودت را در آینه میبینی از خودت میپرسی حتماً دیگر جذابیتی برایش ندارم!! نگران نباش، در همین شرایط که تو خودت را چندان جذاب نمیپنداری، از نظر من جذابترین مرد هستی که از جنس من است. به من اعتماد کن، من جنس خودم را خوب میشناسم
*از اینکه در زمان نیاز بگویی کمک میخواهی، هراسی نداشته باش*
گویی جایی از این راه که باه هم میآمدیم پیامی به تو رسیده است که نباید به کمک نیاز داشته باشی و در نتیجه نباید کمک بخواهی؟! اما حواست باشد که اگر به من نگویی که کمک میخواهی و اجازه ندهی که کمکت کنم، به من در تبدیل شدن به یک همراه قوی "خیانت" کردهای. به من در فراهم آمدن فرصتی برای آنکه از تو پشتیبانی کنم خیانت کردهای. کمی فکر کن و ببین چه احساسی خواهی داشت اگر من اجازه ندهم در هیچ کاری کمکم کنی؟ من نیز دقیقاً همان حس را دارم. پس لطفاً بگو
*به من بگو چه میخواهی*
من دختر بزرگی هستم. اگر از من چیزی بخواهی که نتوانم یا نخواهم بدهم خواهم گفت. اگر نگویی چه میخواهی من چگونه باید احساس تو را بدانم. ممکن است که خانواده ما قدرت خرید یک تلویزیون آنچنانی برای اتاق پذیرایی را نداشته باشد، اما اگر تو واقعاً آنرا بخواهی، میتوانیم برای خریدنش برنامهریزی کنیم. حتی اگر نتوانیم بازهم اینکه بدانیم تو چه میخواهی باعث میشود بدانیم چه چیز باعث خشنودی و لذت تو خواهد شد
*نترس از اینکه من روزی بگویم تو را نمیخواهم*
من نمیتوانم تا ابد احساسم به تو را تضمین کنم. اما آنچه میتوانم بگویم این است که در این لحظه عمیقاً عاشقت هستم و نمیتوانم زندگی بدون تو را تصور کنم. اما میتوانم تصور کنم که این ترس تا چه اندازه لذت با هم بودن امروز ما را از بین خواهد برد. پس لطفاً ترسیدن را همین حالا متوقف کن
با عشق؛
همسرت
* متن نامه با حفظ کلیت اثر خلاصه شده است.
مردها کمتر حرف میزنند. این مووضوع در مورد اغلب آقایان صادق است. اما این کمسخنی زمانی ایشان را دچار مشکل میسازد که از سوی دیگران به بیاحساس بودن و یا بیتفاوت بودن نسبت به مووضوعات گوناگون تعبیر میشود. مسئلهای که بههیچ عنوان صحت ندارد. چندی پیش در وبگردیهایم به نامهای برخورد کردم که از سوی یک زن خطاب به شوهرش نوشته شده بود و نشان از دغدغههایی داشت که شاید بسیاری از ما بهدلایل گوناگون - از جمله گذاشتن فرصت نه چندان زیاد برای مکاشفه در روابط زناشویی خود - از آن عافل شدهایم. متن این نامه به شرح زیر است*:
شوهر عزیزم، اینقدر نترس! اگرچه ما بارها با یکدیگر در این مورد صحبت کردهایم اما فکر میکنم شاید نوشتن یک نامه که بتوانی بارها به آن مراجعه کنی و آنرا بخوانی مفیدتر باشد.
*لطفا؛ خواهش میکنم ترس از کافی نبودن را متوقف کن.*
تو از همه آنچیزی که در ذهن من بود که میتواند ممکن باشد بهتر هستی. لازم نیست خوشتیپترین، پولدارترین، با اعتماد به نفس ترین یا خیلی ترینهای دیگری باشی؛ چون اصلاً موضوع بر سر "ترین" بودنها نیست، همه چیز حول یک قطعه پازل است که منرا کامل میکند. موضوع بر سر این جفت شدن است. موضوع این است که وقتی هستی، آرامش دارم و تا بینهایت شاد میشوم وقتی پس از یک روز کاری که هم را ندیدهایم، دوباره کنار هم قرار میگیریم.
*فکر نکن که از دست تو عصبانی هستم و نمیگویم*
پس از اینهمه سال؟! واقعاً فکر میکنی که اگر من از دست تو عصبانی باشم، متوجه نخواهی شد؟ بیا یک قراری بگذاریم، اگر من از دست تو عصبانی بودم و شخصاً این عصبانیت را به تو منتقل نکردم اصلاً نیازی نیست بهروی خودت بیاوری؛ قبول؟
*از اینکه چیزی را دوست ننخواهم داشت نهراس*
باور ن اصلاً اشکال ندارد اگر چیزهایی را که تو دوست داری من دوست نداشته باشم! ممکن است از نظر من فیلم/موسیقی/یا ورزشی که تو به آن علاقهمندی مسخره بهنظر بیاید، اما تو همچنان در نگاه من انسان فوقالعادهای باشی. تو من را بهخوبی میشناسی و میدانی بهندرت ممکن است کاری را که برای من انجام میدهی دوست نداشته باشم. اما بیا فرض کنیم اینگونه بوده است. حتی در شرایطی که کاری که برای من کردهای را دوست ندارم، باز هم از اینکه آنکار را بهخاطر من انجام دادهای مرا بینهایت خوشنود خواهد ساخت.
*تو از نظر من جذابی*
چاق شدی، چندان سرحال نیستی و کمی هم نامرتب هستی و وقتی با این اوضاع خودت را در آینه میبینی از خودت میپرسی حتماً دیگر جذابیتی برایش ندارم!! نگران نباش، در همین شرایط که تو خودت را چندان جذاب نمیپنداری، از نظر من جذابترین مرد هستی که از جنس من است. به من اعتماد کن، من جنس خودم را خوب میشناسم
*از اینکه در زمان نیاز بگویی کمک میخواهی، هراسی نداشته باش*
گویی جایی از این راه که باه هم میآمدیم پیامی به تو رسیده است که نباید به کمک نیاز داشته باشی و در نتیجه نباید کمک بخواهی؟! اما حواست باشد که اگر به من نگویی که کمک میخواهی و اجازه ندهی که کمکت کنم، به من در تبدیل شدن به یک همراه قوی "خیانت" کردهای. به من در فراهم آمدن فرصتی برای آنکه از تو پشتیبانی کنم خیانت کردهای. کمی فکر کن و ببین چه احساسی خواهی داشت اگر من اجازه ندهم در هیچ کاری کمکم کنی؟ من نیز دقیقاً همان حس را دارم. پس لطفاً بگو
*به من بگو چه میخواهی*
من دختر بزرگی هستم. اگر از من چیزی بخواهی که نتوانم یا نخواهم بدهم خواهم گفت. اگر نگویی چه میخواهی من چگونه باید احساس تو را بدانم. ممکن است که خانواده ما قدرت خرید یک تلویزیون آنچنانی برای اتاق پذیرایی را نداشته باشد، اما اگر تو واقعاً آنرا بخواهی، میتوانیم برای خریدنش برنامهریزی کنیم. حتی اگر نتوانیم بازهم اینکه بدانیم تو چه میخواهی باعث میشود بدانیم چه چیز باعث خشنودی و لذت تو خواهد شد
*نترس از اینکه من روزی بگویم تو را نمیخواهم*
من نمیتوانم تا ابد احساسم به تو را تضمین کنم. اما آنچه میتوانم بگویم این است که در این لحظه عمیقاً عاشقت هستم و نمیتوانم زندگی بدون تو را تصور کنم. اما میتوانم تصور کنم که این ترس تا چه اندازه لذت با هم بودن امروز ما را از بین خواهد برد. پس لطفاً ترسیدن را همین حالا متوقف کن
با عشق؛
همسرت
* متن نامه با حفظ کلیت اثر خلاصه شده است.
۵.۷k
۱۵ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.