بر زبان جاری نشد شوری که در جان داشتم

بر زبان جاری نشد شوری که در جان داشتم

ور نه با تو گفتنی های فراوان داشتم

بی‌تو از ناگفتنی هایی که در دل مانده بود

کوه دردی بودم و سر در گریبان داشتم
دیدگاه ها (۱)

ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕـــﺮ ….....ﻫﻮﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻝ ﺍﺳ...

میگویند آخر خنده گریه است.....بهانه ای جور کن بخندم......بغض...

جان دادن را نمی پسندمجزلحظه ای که صدایـــــت میزنم میگویی "ج...

گفتن"دوستت دارم" سه ثانیه طول میکشد..توضیح دادنش سه ساعت..و ...

موسیقی

❁﷽❁#تو_فقط_گریه_نکناز نجف…امشب نجف آرام نیست…روضه‌ای خواندم ...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط