خب اقا سناریو قبلیم همین عکسو داشت ولی خب این جدیده
#ریندو
#سناریو
همچی از ی روز ساده شروع شد
وقتی که تو و داداش کوچیکت مثل همیشه تو خیابون بودید چون بابای اشغالتون ولتون کرده بود تا بمیرید ، هر روز بیشتر از قبل ازش متنفر میشدین ولی خب چاره ای نداشتید چون مجبور بودین پیشش باشید وگرنه همیشه تو کوچه خیابون بودید لباساتونم قدیمی و کثیف بود و همیشه تن تو ی شنل بود چون مامانت بهت گفته بود هیچوقت درش نیاری ، خانوادگی خیلی خوشگل بودید مامانتم اینو میدونست واسه ی این که مردای اشغال و هیز هم دنبالت نباشن این رو بهت گفته بود
مثل همیشه قدم میزدین و بدنای کوچیکتون تو سرما میلرزید و جای زخمای رو بدنت میسوخت
به چون ریندو قسم این یکی رو مثل ادم ادامه میدم
#سناریو
همچی از ی روز ساده شروع شد
وقتی که تو و داداش کوچیکت مثل همیشه تو خیابون بودید چون بابای اشغالتون ولتون کرده بود تا بمیرید ، هر روز بیشتر از قبل ازش متنفر میشدین ولی خب چاره ای نداشتید چون مجبور بودین پیشش باشید وگرنه همیشه تو کوچه خیابون بودید لباساتونم قدیمی و کثیف بود و همیشه تن تو ی شنل بود چون مامانت بهت گفته بود هیچوقت درش نیاری ، خانوادگی خیلی خوشگل بودید مامانتم اینو میدونست واسه ی این که مردای اشغال و هیز هم دنبالت نباشن این رو بهت گفته بود
مثل همیشه قدم میزدین و بدنای کوچیکتون تو سرما میلرزید و جای زخمای رو بدنت میسوخت
به چون ریندو قسم این یکی رو مثل ادم ادامه میدم
۱.۹k
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.