باران که میآید

باران که می‌آید،
چترها هم می‌آیند.
چه می‌شد اگر کار دنیا برعکس می‌بود؟
یعنی برای یک بار هم که شده،
چتر، باران را می‌آورد.
برای یک بار هم که شده، باران برای چتر می‌آمد.
یا مثلا هر کس دلش باران می‌خواست، فقط کافی بود چترش را باز کند تا فقط روی سرش و به مساحت چترش باران ببارد.
اساس دنیا بر جبر است.
من و عابر کناری باید همزمان و یک‌جور باران داشته باشیم؟
چه می‌شد اگر هر کسی باران اختصاصی خودش را می‌داشت؟
فکر کن آن وقت می‌شد در جواب «چطوری؟» بگویی «امروز بارانی‌ام! تو چطور؟»




#رضا_احسانپور
دیدگاه ها (۱۴)

بر مور و مار، جای نفَس تنگ گشته استبُردند بس که آدمیان آرزو ...

اگر چه می گذریم از کنار هم آرام؛شما ز من متنفر،من از شما بیز...

اگر باید زخمی داشته باشمکه نوازشم کنیبگو تا تمام دلم راشرحه ...

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می داشتنام کوچکی : تا به جانش می خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط