عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
برو ای تُرک که تَرکِ تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و تَرکِ سر و همسر کردم
زیر سر، بالش دیباست تو را، کی دانی
که من از خار و خس بادیه بستر کردم؟
در و دیوار به حال دلِ من، زار گریست
هر کجا نالهی ناکامیِ خود سر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون دُرِّ یتیم
اشکریزان هوس دامنِ مادر کردم
اشک از آویزهی گوشِ تو حکایت می کرد
پند از این گوش پذیرفتم، از آن در کردم
بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی
که من این گوش، ز فریاد و فغان کَر کردم
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
چشم را حلقهصفت دوخته بر در کردم
جای مِی خونِ جگر ریخت به کامم ساقی
گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر، افسر کردم
.
.
.
#محمدحسین_بهجت_تبریزی
#شهریار
#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
برو ای تُرک که تَرکِ تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و تَرکِ سر و همسر کردم
زیر سر، بالش دیباست تو را، کی دانی
که من از خار و خس بادیه بستر کردم؟
در و دیوار به حال دلِ من، زار گریست
هر کجا نالهی ناکامیِ خود سر کردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون دُرِّ یتیم
اشکریزان هوس دامنِ مادر کردم
اشک از آویزهی گوشِ تو حکایت می کرد
پند از این گوش پذیرفتم، از آن در کردم
بعد از این گوش فلک نشنود افغان کسی
که من این گوش، ز فریاد و فغان کَر کردم
ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در
چشم را حلقهصفت دوخته بر در کردم
جای مِی خونِ جگر ریخت به کامم ساقی
گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر، افسر کردم
.
.
.
#محمدحسین_بهجت_تبریزی
#شهریار
#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
۲.۶k
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.