دیداردوباره

#دیداردوباره

#پارت۱۳

+کوک و جو وون خیلی باهم صمیمی شده بودن دوست داشتم همین طور به نگاه کردنشون ادامه بدم که گوشیم زنگ خورد.

£الو سلام خانم پارک ببخشید که مزاحمتون میشم میدونم که مرخصی گرفتین ولی یه بیمار خیلی اورژانسی دارید اگه میشه زودتر خودتون رو برسونید بیمارستان.

+باشه باشه الان میام.

ــ چیزی شده؟

+من باید برم بیمارستان اگه میشه مواظب جو وون باش.
فعلا خداحافظ.

ــ باشه.

ویو جونگ کوک

ــ امروز که به ا/ت گفتن جو وون روبیارم فک نمی‌کردم بیارش.

&بابایی بابایی بابا(داد)

ــ هاها چی شده؟

&به چی فکر میکردی؟

ــ هیچی پسرم راستی دوست داری بریم شهربازی؟

&شهربازی آره دوست دارم.
راستی مامانم میاد؟

+مامانت الان کار داره ولی قول میدم یه روز باهم سه تایی بریم شهربازی.

&باشه بابا.

ویو بعد از شهربازی.

&بابایی خوابم میاد(خمیازه)

ــ بیا بریم تو ماشین بخواب تابرسیم خونه


&باشه

ــ ساعت۹شب بود ا/ت هنوز نیومده بود جو وون رو بردم خونه ی خودم تابخوابه.
روی کاناپه نشسته بودم که زنگ خونه دراومد.

زینگ زینگ
ــ درو باز کردم تهیونگ بود.

¥سلام چطوری داداش.

ــ خوبم چیزی شده؟

¥نه فقط اومدم بهت سر بزنم.

¥جونگ کوک اون پسر بچه رو کاناپه پسر کیه؟

ــ چیزه پسر خودمه.


ادامه دارد..................
دیدگاه ها (۰)

#دیداردوباره#پارت۱۴¥ شوخی خوبی بود.ــ من باتو شوخی دارم.¥منظ...

سه پارتی درخواستی:جیمینویو ا/تبعد از اینکه کیکو آوردن شروع ک...

#دیداردوباره#پارت۱۲&مامانی میگم بابا چرا مارو ول کرد؟ویو ا/ت...

سه پارتی درخواستی:جیمینوقتی میخواستی برای تولدش سوپرایزش کنی...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

سرنوشت"p,19...چشمام خیلی ..‌ خیلی درخشان بود .. بعد از دو می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط