پارت

پارت ۵
یونا رفت پیش تهیونگ و جیمین و کوک ، جیمین در حال گریه کردن چشمش به یونا میوفته با اشاره بهش میگه الان نیا حالش بده یونا هم فهمید اومد دوباره پیش ما
یک ماه بعد:
توی این یک ماه کوک افسردگی شدیدی گرفته بود و تهیونگ هم بیشتر از اینکه به خودش و خانوادش برسه پیش کوک بود ولی ا.ت توی این مدت دنبال یه خونه بود تا بتونه بخره و توش زندگی کنه رو تهیونگ کراش زدم ولی جایی رو پیدا نکرده بود و دیگه کمکم داشت نا امید میشد
ویو یونا:
یک ماهی میشه که برادر جونگکوک مرده.....واقعا چقدر زود گذشت 😔😒
تا اینو گفت جیمین زنگ زد
مکالمه یونا با جیمین
جیمین: سلام بیبی🥰
یونا:سلام عشقم
جیمین:عزیزم میشه امروز باهام بیای بیرون
یونا:نمیدونم آخه امروز تهیونگ خونه ست...
تهیونگ:چشیده یونا؟
یونا:هیچی دوستم زنگ زده
جیمین:نمیدونه؟
یونا:نه بهش نگفتم تو هم حواست باشه چیزی نگی
جیمین:باشه پس میای دیگه
یونا: آره میام
جیمین:باشه پس میبینمت

* میری بیرون یونا؟
^آره
* یونا اون دختره که اون روز باهاتون اومده بود کافه کی بود؟
^کی ا.ت رو میگی اون مو بلنده؟
*آره همون دوستته؟
^آره چطور؟
*فک کنم عاشقش شدم
^میخوای بهش بگم باهات حرف بزنه یا.....
* نه نمیخواد
^ باشه..


ویو ات
بالاخره بعد یک ماه یه خونه پیدا کردم ولی خیلی داغون بود ولی پولم به همین جا می‌رسید پس مجبور شدم...........یهو دیدم یونا از خونه ی بقلی در اومد چشش خورد بهم و تعجب کرد

^ عه سلام ا.ت
× سلام یونا
^ چیشد بالاخره خونه پیدا کردی
× آره اینو... خیلی داغونه ولی پولم به همین میرسید
× آها
^ راستی تو کجا میری؟
× میرم پیش جیمین
^ انگار فقط منم که از رابطتون خبر دارم🥲
×آره حتی به تهیونگ هن نه گفتم ولی باز امشب هم پیشش میمونم
^ باشه ولی یادت نره یه بوی فرند هم برا من جور کنی😄(شوخی)
× باشه یادم میمونه ..... راستی یه پسر هم هست دنبال یه گرل فرنده میخوای شمار رو بهش بدم؟
^ بده ولی ..
ولی چی؟
دیدگاه ها (۰)

سرنوشت

سرنوشت

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط