سرنوشت
پارت ۴
ک:بله بفرمایید
ن:آقای جئون؟
ک:بله
ن:من یکی از منیجر های فرودگاه هستم متاسفانه باید بگم که برادر شما امروز توی پرواز شماره ۱۳۶۵۳۲۶۸۹۷ سقوط کردن (با لحن جدی ولی ناراحت)
ک:چی یع یعنی چی؟ الان حالش خوبه ؟!
ن:تسلیت میگم
ک:م م مو مو مرده!
ن:متاسفم
قط کردن
جونگکوک با قیافه ای گریان اومد پیش تهیونگ و جیمین
کوک سرش رو به میز میزد و گریه میکرد
جیمین:کوک چی شده چرا انقدر گریه میکنی آخه یه لحظه آروم باش بگو چی شده شده شاید بشه حلش کرد آروم باش
کوک:نه نمیشه به نظرت میشه ودوباره داداشم رو زنده کرد آخه(با گریه)
ته:چی؟! داداشت مرده!؟ چی داری میگی
جیمین با پاش به پای تهیونگ میزنه یعنی ساکت شو
جیمین:کوک آروم باش یه نفس عمیق بکش آروم شو بعد همه چیز رو بگو ما آماده ایم
کوک:یکی از کارکنان فرودگاه زنگ زد گفت سونجین(برادرش) توی پرواز بوده هواپیما هم سقوط میکنه اونم(گریش میگیره نمیتونه بگه)
جیمین:وای واقعا متاسفم
تهیونگم گریش میگیره نمیتونه چیزی بگه و میره کوک رو بقل میکنه و باهم گریه میکنن جیمین هم میره پیششون میشینه
ا.ت ویو
دیدم تهیونگ داده با دوستش گریه میکنه به یونا گفتم
اون تهیونگ نیس داره گریه میکنه؟
یونا:آره تهیونگه! بزار میرم پیشش
یونا رفت پیش تهیونگ و جیمین و کوک ، جیمین در حال گریه کردن چشمش به یونا میوفته با اشاره بهش میگه الان نیا حالش بده یونا هم فهمید اومد دوباره پیش ما ...
ادامه دارد ولی آنچه خواهید خواند ندارد😄😄
غر غر نکنین دختر خالم این جمله رو نوشت
ک:بله بفرمایید
ن:آقای جئون؟
ک:بله
ن:من یکی از منیجر های فرودگاه هستم متاسفانه باید بگم که برادر شما امروز توی پرواز شماره ۱۳۶۵۳۲۶۸۹۷ سقوط کردن (با لحن جدی ولی ناراحت)
ک:چی یع یعنی چی؟ الان حالش خوبه ؟!
ن:تسلیت میگم
ک:م م مو مو مرده!
ن:متاسفم
قط کردن
جونگکوک با قیافه ای گریان اومد پیش تهیونگ و جیمین
کوک سرش رو به میز میزد و گریه میکرد
جیمین:کوک چی شده چرا انقدر گریه میکنی آخه یه لحظه آروم باش بگو چی شده شده شاید بشه حلش کرد آروم باش
کوک:نه نمیشه به نظرت میشه ودوباره داداشم رو زنده کرد آخه(با گریه)
ته:چی؟! داداشت مرده!؟ چی داری میگی
جیمین با پاش به پای تهیونگ میزنه یعنی ساکت شو
جیمین:کوک آروم باش یه نفس عمیق بکش آروم شو بعد همه چیز رو بگو ما آماده ایم
کوک:یکی از کارکنان فرودگاه زنگ زد گفت سونجین(برادرش) توی پرواز بوده هواپیما هم سقوط میکنه اونم(گریش میگیره نمیتونه بگه)
جیمین:وای واقعا متاسفم
تهیونگم گریش میگیره نمیتونه چیزی بگه و میره کوک رو بقل میکنه و باهم گریه میکنن جیمین هم میره پیششون میشینه
ا.ت ویو
دیدم تهیونگ داده با دوستش گریه میکنه به یونا گفتم
اون تهیونگ نیس داره گریه میکنه؟
یونا:آره تهیونگه! بزار میرم پیشش
یونا رفت پیش تهیونگ و جیمین و کوک ، جیمین در حال گریه کردن چشمش به یونا میوفته با اشاره بهش میگه الان نیا حالش بده یونا هم فهمید اومد دوباره پیش ما ...
ادامه دارد ولی آنچه خواهید خواند ندارد😄😄
غر غر نکنین دختر خالم این جمله رو نوشت
۱.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.