یه ماهی فروش اهوازی به اسم عبدالقادر از خاطراتش تعریف میک

یه ماهی فروش اهوازی به اسم عبدالقادر از خاطراتش تعریف میکرد: هنگامیکه از آمریکا با ماشین به سمت کانادا محل اقامتم حرکت میکردم سر مرز گذرنامه رو به خانم کارمند نشون دادم محل تولدم رو که دید.
#گفت: اهواز، ملاشیه؟
#گفتم: بله
#گفت: اهواز چطوره؟
#گفتم: خوبه
#گفت: از کی تاحالا در کانادا زندگی میکنی؟
#گفتم: ده ساله
#گفت: آخرین باری که اهواز رو دیدی کی بود؟
#گفتم: سه سال پیش
.
بعد با لبخند به من نگاه کرد و
#گفت: کدوم رو بیشتر دوست داری اهواز یا کانادا؟
#گفتم: تفاوت این دو مثل تفاوت مادر و همسره،
#همسر رو انتخاب میکنم از زیباییش خوشم میاد عاشقش میشم اما نمیتونه مادرم رو از یادم ببره
#مادرم رو انتخاب نکردم اما فقط توی بغل اون آروم میگیرم و راحت گریه میکنم
.
خانم کانادایی از جوون با مرام اهوازی خوشش اومد و همون سال با هم ازدواج کردن و برای دیدن اهواز به ایران اومدن و تا حالا هنوز برنگشتن. الآن هم اون خانم توی بازار عبدالحمید فلافل و بامیه و جارو میفروشه و همیشه عبدالقادر رو نفرین میکنه و لعنت میفرسته به روزی که اون رو دید.

#عکس_تزئینی_می.باشد
#بازار_ماهی_فروشها_خیابان_کاوه
#اهواز_خوزستان_اهوازگردی_عشقه
دیدگاه ها (۱۴)

تجمع مردم اهواز در اعتراض به انتقال آب کارون#نه_به_انتقال_آب...

#نه_به_انتقال_آب_کارونتجمع مردم اهواز در اعتراض به انتقال آب...

هندوانه مخصوص شب #یلدا

#کارون_جان_ماست#خوزستان_تشنه

...بیا باهم فرار کنیم...پارت 1

پارت چهارم:داستان از دیدگاه یونگی: یونگی داشت تست میزد ، به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط