تکپارتی تهیونگ
تکپارتی تهیونگ
ویو ات
حیحی فردا تولدمه فک کردم تهیونگ میدونه ولی هیچی نگفت منم فکر کردم بهتره بهش نگم آخه به اون چه تولد منه؟
رفتم خونه
ات:سلام مامان( مامان ات رو مامان مینویسم)
مامان: سلام دختر
ات: من میرم دوش بگیرم خستم
مامان: باشه لباساتو آماده کردم
.....
ویو تهیونگ
خب از ات خدافظی کردم برم خرید واسه تولدش رفتم و یه لباس و شلوار خریدم( عکسشو میزارم) چون ات تقربا عاشق یه همیچین تیپهایی بود میخواستم برم واسش لوازم آرایشی بخرم که یادم اومد اون بیشتر لوازم بهداشتی و برق لب دوست داره پس رفتم خریدم
بعدشم زنگ زدم به جیهو و بهش گفتم یه جشن تولد تو بوسان تو خونه من براش بگیرن
رفتم بوسان وسایل چیزمو همچیو آماده کردم تا فرا شده بعدشم رفتم خوابیدم
ویو ات
از حموم اومدم بیرون و رفتم خوابیدم
فلش بک به فردا
ساعت ۲ بعد از ظهر
ویو ات:
گوشیم زنگ خورد دیدم جیهو بود
جیهو: همین الان بیا بوسان *عصبانی و ترسیده
ات: چرا خب؟
جیهو: فقط بیا *داد
سریع رفتم و حاضر شدم موتور بابام رو برداشتم و به بوسان رفتم ( ات موتور سواری بلده)
ویو تهیونگ
همه دور هم جمع بودیم جیهو جونگکوک و....
تا اینکه دیدم زنگ خونه خورد دیدم ات هستش سریع همه چی رو درست کردیم وقتی ات اومد فهمیدیم چقدر ذوق کرده
جشن تقریبا تموم شده بود و وقت کیک و کادو ها بود من کادو هامو به ات دادم ات خیلی خوشش اومد
تقریبا همه میخواستن برن که من جلوی ات زانو زدم و یه حلق جلوش درآوردم ( جونگکوک میدونست تهیونگ ات رو دوست داره پس بهش یه حلقه داد )
ات ویو
همه میخواستن بزن که تهیونگ جلوم زانو زدم و گفت دوست دارم با من ازدواج میکنی؟ خیلی شکه شده بودم واسه همین به لکنت افتادم م..ن.م دوست...دارم تهیونگ
و تهیونگ ات را بلند کرده و در هوا میچرخاند
هیچ دیگه این دو کبوتر عاشق به هم رسیدن.
گند زدم ببخشید اولین تکپارتیم بود
#ویسگون #کیوت #کلیپ #آرمی #بی_تی_اس #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگ_کوک #سناریو #فیک #شیر_کاکائو #جی_هوپ #RM #یونگی_مری_می #شوگا #جین #V
#army #jk
ویو ات
حیحی فردا تولدمه فک کردم تهیونگ میدونه ولی هیچی نگفت منم فکر کردم بهتره بهش نگم آخه به اون چه تولد منه؟
رفتم خونه
ات:سلام مامان( مامان ات رو مامان مینویسم)
مامان: سلام دختر
ات: من میرم دوش بگیرم خستم
مامان: باشه لباساتو آماده کردم
.....
ویو تهیونگ
خب از ات خدافظی کردم برم خرید واسه تولدش رفتم و یه لباس و شلوار خریدم( عکسشو میزارم) چون ات تقربا عاشق یه همیچین تیپهایی بود میخواستم برم واسش لوازم آرایشی بخرم که یادم اومد اون بیشتر لوازم بهداشتی و برق لب دوست داره پس رفتم خریدم
بعدشم زنگ زدم به جیهو و بهش گفتم یه جشن تولد تو بوسان تو خونه من براش بگیرن
رفتم بوسان وسایل چیزمو همچیو آماده کردم تا فرا شده بعدشم رفتم خوابیدم
ویو ات
از حموم اومدم بیرون و رفتم خوابیدم
فلش بک به فردا
ساعت ۲ بعد از ظهر
ویو ات:
گوشیم زنگ خورد دیدم جیهو بود
جیهو: همین الان بیا بوسان *عصبانی و ترسیده
ات: چرا خب؟
جیهو: فقط بیا *داد
سریع رفتم و حاضر شدم موتور بابام رو برداشتم و به بوسان رفتم ( ات موتور سواری بلده)
ویو تهیونگ
همه دور هم جمع بودیم جیهو جونگکوک و....
تا اینکه دیدم زنگ خونه خورد دیدم ات هستش سریع همه چی رو درست کردیم وقتی ات اومد فهمیدیم چقدر ذوق کرده
جشن تقریبا تموم شده بود و وقت کیک و کادو ها بود من کادو هامو به ات دادم ات خیلی خوشش اومد
تقریبا همه میخواستن برن که من جلوی ات زانو زدم و یه حلق جلوش درآوردم ( جونگکوک میدونست تهیونگ ات رو دوست داره پس بهش یه حلقه داد )
ات ویو
همه میخواستن بزن که تهیونگ جلوم زانو زدم و گفت دوست دارم با من ازدواج میکنی؟ خیلی شکه شده بودم واسه همین به لکنت افتادم م..ن.م دوست...دارم تهیونگ
و تهیونگ ات را بلند کرده و در هوا میچرخاند
هیچ دیگه این دو کبوتر عاشق به هم رسیدن.
گند زدم ببخشید اولین تکپارتیم بود
#ویسگون #کیوت #کلیپ #آرمی #بی_تی_اس #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگ_کوک #سناریو #فیک #شیر_کاکائو #جی_هوپ #RM #یونگی_مری_می #شوگا #جین #V
#army #jk
- ۹.۶k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط