یقاتلعاشق

.قاتل.عاشق
#پارت.نهم
#از.زبون.سیلدا


رفتم نشستم رو تخت مشغول گفتن شدن که رفتم تو فکر
مبینا:سسییللددااا کججااییی
حوری:خواهرم مردی یا زنده‌ای:||
سیلدا:بچه‌ها اونروز که ساختمون اتیش گرفت هیچکس تو ساختمون نبود
مبینا:دقیقا سوال همینه
سیلدا:حتی تحقیقات پلیسم میگفت که جز‌ماها هیچکس نبودم
حوری:نکته جالبش اینجاس ما داشتیم همونجایی بازی میکردیم که محل شروع اتیش بود
سیلدا:پس باید بگیم اونا جوری این اتیش سوزی و برنامه ریزی کردن که..
مبینا:ببیووفتتهه گردن ما
رویا:چی بیوفته گردن ما
حوری:گردنبند بیوفته گردن ما
رویا:وات ده...
مبینا:عزیزم این رمان‌...رمان اسلامی مذهبی است لطفا شعونات رو نگه دار فرزندم
سیلدا:از جلو چشمم خفه بمیرید شاسگول مشنگا
رویا:خو به منم بگید چیشده
مبینا:زن مش زجب حامله شده همین"||
رویا:از جلو چشمم لف بده*-*🗡
حوری:کجا بره
سیلدا:خونه اقا شجاع بره
رویا:اصلا من رفتم-_-
مبینا:کجا رفتی
رویا:سر قبر چانیول فاتحه بخونم
سیلدا: سر قبر سهونم برو بخون
(دوستان بابت این بی‌احترامی ها ببخشید من خودم یه اکسوال 12 اتیشم😹🍓)
رویا:باشه چشم:||
حوری:کریص یادت نره
رویا:برا لوهانم میخونم:||
مبینا:با تچکر...حالا گورتو گم کن از اتاقم بیرون
رویا:چشم دوست عزیز"-"...


#ادامه.دارد🐣✨
دیدگاه ها (۲)

#ی.قاتل.عاشق#پارت.دهم#از.زبون.رویااز اتاق اومدم یرون رفتم یه...

#ی.قاتل.عاشق#پارت.یازدهم#از.زبون.سیلداسریع رفتم تو اتاقم همه...

#ی.قاتل.عاشق#پارت.هشتماز زبون#مبینارفتم تو اتاقم و بدون اینک...

#ی.قاتل.عاشق#پارت.ششماز زبون #رویاکریص:نظرتون چیه به رئیستون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط