ات : صبح با دلدرد شدیدی
ات : صبح با دلدرد شدیدی
از خواب بیدار شدم و اجوما رو صدا کردم
( نکته : ات خدمتکاره ولی فکر نکن این کار اشکال داشته باشه)
اجوما : بله دخترم چی شده
ات : دلم درده میشه بهم یه قرص بدی
اجوما : باشه الان برات میارم
ویو ات
قرص خوردم و رفتم تو اتاق خودم
و حمام کردم لباس پوشیدم ورفتم پایین تا
کار کنم
( چند ساعت بعد )
ات : ظهر شده بود داشتم زمین رو تمیز میکردم دستام درد میکرد و سرم داشت درد میکردم ولی مجبور بودم کار کنم چون من یه خدمتکاری بیش نیستم
داشتم با خودم حرف میزدم که یهو در باز شد
دیدم ارباب بود ( همون کوک دیگه ) دیدم پاهاش گلی تو ذهنم داشتم بهش فحش میدادم وقتی از کنارم رد میشد لبخندی مسخره کننده زد ورد شد
شب بود کارم تموم شده بود داشتم میرفتم تو اتاقم ولی ارباب جلوم سبز شد و گفت برو استبل رو تمیز کن
ات : ولی
کوک : روحرف من حرف نزن برو سریع باش
ات : باشه ارباب
کوک : باشه نه چشم
ات : چشم ارباب
رفتم پایین تا استبل رو تمیز کنم
با اینکه خسته بودم ولی باید کار میکردم
کارم تا ساعت ۲ صبح تول کشید
و رفت تو امارت تا کمی استراحت کنه
خب این پارت هم تموم شد
شرایط ۱۸لایک
۴ کامنت
از خواب بیدار شدم و اجوما رو صدا کردم
( نکته : ات خدمتکاره ولی فکر نکن این کار اشکال داشته باشه)
اجوما : بله دخترم چی شده
ات : دلم درده میشه بهم یه قرص بدی
اجوما : باشه الان برات میارم
ویو ات
قرص خوردم و رفتم تو اتاق خودم
و حمام کردم لباس پوشیدم ورفتم پایین تا
کار کنم
( چند ساعت بعد )
ات : ظهر شده بود داشتم زمین رو تمیز میکردم دستام درد میکرد و سرم داشت درد میکردم ولی مجبور بودم کار کنم چون من یه خدمتکاری بیش نیستم
داشتم با خودم حرف میزدم که یهو در باز شد
دیدم ارباب بود ( همون کوک دیگه ) دیدم پاهاش گلی تو ذهنم داشتم بهش فحش میدادم وقتی از کنارم رد میشد لبخندی مسخره کننده زد ورد شد
شب بود کارم تموم شده بود داشتم میرفتم تو اتاقم ولی ارباب جلوم سبز شد و گفت برو استبل رو تمیز کن
ات : ولی
کوک : روحرف من حرف نزن برو سریع باش
ات : باشه ارباب
کوک : باشه نه چشم
ات : چشم ارباب
رفتم پایین تا استبل رو تمیز کنم
با اینکه خسته بودم ولی باید کار میکردم
کارم تا ساعت ۲ صبح تول کشید
و رفت تو امارت تا کمی استراحت کنه
خب این پارت هم تموم شد
شرایط ۱۸لایک
۴ کامنت
۸.۱k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.