عشق چیز خوبیه پارت

عشق چیز خوبیه پارت ۷
که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و نزدیک در شد تا رسید به لبم و نفسش رو حس میکردم یهو شروع کرد به در اوردن لباسش
ات : داری چیکار میکنی ؟ ( ات به نظر خودت میخواد چیکار کنه ) نگو که ( همونه عزیزم قراره از درد بمیری )
کوک : وقتشه پاره بشی
و شروع کرد به کردن من و دخترونگمیو ازم گرفت کلی خو.ن اومد از درد به خودم پیچیدم بعد از ۱۰ راند تموم کرد خیلی درد داشتم ولی لذت هم داشت
صبح روز بعد
صبح از خواب بلند شدم دیدم کوک منو بغل کرده و کنارم خوابیده بهش نگاه کردم خیلی کیوت میخوابه ( قربونش برم من ) داشتم همینجوری بهش نگاه میکردم که یهو بیدار شد منو دید خندید
کوک : داشتی به چی نگاه میکردی شیطون
ات : هیچی
کوک اومد و از لب منو بوسید بعد از چند دقیقه ول کرد منم درد داشتم برای همین مثل پنگوئن رفتم سراغ کمدم
ات : کوک برم بیرون میخوام لباس عوض کنم
کوک : من که همه چیز تو رو دیدم
وقتی کوک این حرف رو زد کلی خجالت کشیدم
رفتم تو اینه نگاه کردم دیدم مثل لبوبو شدم کوک خندید بهم مجبوری لباسمو جلوی کوک عوض کردم کوک داشت با دقت نگاه میکرد ( 😂😂 )
اجوما اومد گفت صبحانه حاضره با کوک رفتیم سر میز صبحانه خوردیم
ات : کوک میشه دوستام رو بیارم اینجا ؟
کوک : دوستات دخترن دیگه ؟
ات : اره پس چی فکر کردی
کوک : خوبه باشه پس بیان
ات : مرسییی
بعدش که کوک صبحانش رو خورد رفت سر کار منم هم صبحانم رو تموم کردم و با ذوق بخاطر اینکه لینو و لایا میان رفتم توی اتاق و با لینو و لایا تماس تصویری گرفتم
ات : سلام بچه ها
لینو و لیا : سلام ات ( با همدیگه سلام کردن )
ات : بچه ها میگم من با کوک صحبت کردم که شما بیاین پیش من شب باشین میاین ؟
لینو و لایا : اره معلومه که میایم ( با همدیگه گفتن )
ات : باشه خوبه پس ساعت چهار بیاین خدافظ
لینو : باشه خدافظ
لیا : باشه خدافظ
ساعت ۱۱ صبح بود رفتم خوابیدم و ساعت ۲ ظهر بیدار شدم و رفتم خوراکی هارو اماده کردم
ادامه دارد
دیدگاه ها (۰)

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

۷۱ تا از پستای منو لایک کردی مرسییی زیبا

مرسی از حمایتت زیبا 💕💕

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط