وقتی به بچتون حسودی میکنه:)
وقتی به بچتون حسودی میکنه:)
تک پارتی ؛ هیونجین
(رز+هیونجین_)
ویو رز
داشتم تو آشپز خونه غذا درست میکردم هیونجین سر کار بود سوهو تو اتاقش خواب بود چند دقیقه گذشت که صدای بسته شدن در اومد که متوجه شدم هیونجبن برگشته که بعد از چند ثانیه دستی درو کمرم حلقه شد
_های بیبی
+سلام خسته نباشی
+خسته که هستم ولی تو میتونی خستگیم رو در ببری
هیونجین منو چسبوند به خودش تا اومدم ببوسمش سوهو شروع کرد به گریه کردن
_اههههه خروس بی محل
+(خنده)من میرم بچه رو بیارم تو هم برو بالا لباست رو عوض کن
_باشه
رفتم بالا سوهو رو بغل کردم بردمش پایین نشستم رو کاناپه تا بهش شیر بدم
ویو هیونجین
لباسام رو عوض کردم رفتم پایین که دیدم رز داره به بچه شیر میده.
یه مدت اون دوتا فقط مال من بود ولی با اومدن اون بچه اوففففففف.
ویو رز
همین جوری که داشتم به بچه شیر میدادم چشم افتاد به هیونجین که زل زده به سوهو
از وقتی سوهو به دنیا اومده بسات همینه آقا به پسر خودش حسودی میکنه
که از فکر در اومد پیش ما نشست
_یاااا بچه پاشو چقدر شیر میخوری
+بابا چیکارش داری بچم گشنشه
_چرا اون باید همیشه سینه های تورو بخوره
+خب عزیزم غذاشه
_اوفففف اوفففف ببین با من چیکار میکنی که باید به بچه خودم حسودی کنم
هیونجین اومد جلو تا منو ببوسه که سوهو پاشو گذاشت رو شیکم هیونجین نزاشت بیاد جلو
_هی بچه جون خوب گوش کن مامانت قبل از تو مال من بوده اونایی هم که تو داری اونجوری میخوریشون مال من بوده شیفهم شد؟
+هیونجین اون فقط یه بچس
_حالا هرچی که میخاد باشه باشه تو دیگه فقط داری به اون توجه میکنی🥺
هیونجین بلند شد رفت تو اتاقم مشترکمون در هم محکم بست
+باباتو میبینی چقدر حسوده دقیقا مثل بچه ها میمونه
<۲۰مین بعد>
سوهو رو خوابوندم میدونستم هیونجین باهام قهره برای همین بلند شدم سوهو رو گذاشتم اتاقش رفتم پیش هیونجین که پشت به در دراز کشیده بود داشت با گوشیش بازی میکرد
+عزیزم قهری؟
_(سکوت)
+سکوت علامت رضاست
رفتم از پشت بغلش کردمو پاهامو دورش حلقه کردم
_خر نمیشم بلند شو برو پیش پسرت (با تمسخر)
+مطمئنی؟
_آره
رز سرشو کرد تو گردن هیونجین یه بوسه کوتاه به گردن هیونجین زد
هیونجین برگشتو رز بغل کرد
_ به این پسر حسودتم بیشتر توجه کن
+چشم
هیونجین شروع کرد به بوسیدن رز
و هر سه تاشون با خوبی خوشی کنار هم زندگی کردن
پایان
لایک یادتون نره:)
تک پارتی ؛ هیونجین
(رز+هیونجین_)
ویو رز
داشتم تو آشپز خونه غذا درست میکردم هیونجین سر کار بود سوهو تو اتاقش خواب بود چند دقیقه گذشت که صدای بسته شدن در اومد که متوجه شدم هیونجبن برگشته که بعد از چند ثانیه دستی درو کمرم حلقه شد
_های بیبی
+سلام خسته نباشی
+خسته که هستم ولی تو میتونی خستگیم رو در ببری
هیونجین منو چسبوند به خودش تا اومدم ببوسمش سوهو شروع کرد به گریه کردن
_اههههه خروس بی محل
+(خنده)من میرم بچه رو بیارم تو هم برو بالا لباست رو عوض کن
_باشه
رفتم بالا سوهو رو بغل کردم بردمش پایین نشستم رو کاناپه تا بهش شیر بدم
ویو هیونجین
لباسام رو عوض کردم رفتم پایین که دیدم رز داره به بچه شیر میده.
یه مدت اون دوتا فقط مال من بود ولی با اومدن اون بچه اوففففففف.
ویو رز
همین جوری که داشتم به بچه شیر میدادم چشم افتاد به هیونجین که زل زده به سوهو
از وقتی سوهو به دنیا اومده بسات همینه آقا به پسر خودش حسودی میکنه
که از فکر در اومد پیش ما نشست
_یاااا بچه پاشو چقدر شیر میخوری
+بابا چیکارش داری بچم گشنشه
_چرا اون باید همیشه سینه های تورو بخوره
+خب عزیزم غذاشه
_اوفففف اوفففف ببین با من چیکار میکنی که باید به بچه خودم حسودی کنم
هیونجین اومد جلو تا منو ببوسه که سوهو پاشو گذاشت رو شیکم هیونجین نزاشت بیاد جلو
_هی بچه جون خوب گوش کن مامانت قبل از تو مال من بوده اونایی هم که تو داری اونجوری میخوریشون مال من بوده شیفهم شد؟
+هیونجین اون فقط یه بچس
_حالا هرچی که میخاد باشه باشه تو دیگه فقط داری به اون توجه میکنی🥺
هیونجین بلند شد رفت تو اتاقم مشترکمون در هم محکم بست
+باباتو میبینی چقدر حسوده دقیقا مثل بچه ها میمونه
<۲۰مین بعد>
سوهو رو خوابوندم میدونستم هیونجین باهام قهره برای همین بلند شدم سوهو رو گذاشتم اتاقش رفتم پیش هیونجین که پشت به در دراز کشیده بود داشت با گوشیش بازی میکرد
+عزیزم قهری؟
_(سکوت)
+سکوت علامت رضاست
رفتم از پشت بغلش کردمو پاهامو دورش حلقه کردم
_خر نمیشم بلند شو برو پیش پسرت (با تمسخر)
+مطمئنی؟
_آره
رز سرشو کرد تو گردن هیونجین یه بوسه کوتاه به گردن هیونجین زد
هیونجین برگشتو رز بغل کرد
_ به این پسر حسودتم بیشتر توجه کن
+چشم
هیونجین شروع کرد به بوسیدن رز
و هر سه تاشون با خوبی خوشی کنار هم زندگی کردن
پایان
لایک یادتون نره:)
۱۱.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.