در دو پست با قهرمان سریال سوران اشنا شوید
مردی که مبارزه برایش تمام نشد
روح امیر سعیدزاده (سعید سردشتی) راوی کتاب «عصرهای کریسکان»، آزاده و جانباز جنگ تحمیلی صبح ۲۹ دیماه ۱۴۰۰ به دوستان شهیدش پیوست. رهبر انقلاب در تقریظی که بر کتاب «عصرهای کریسکان» نوشته بودند راوی این کتاب را یک «جوان آزاده کُرد» توصیف کردند. پایگاه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در گزارشی به مرور دوران زندگی و مبارزه راوی کتاب «عصرهای کریسکان»
«کُرد وطنش را نمیفروشد. به کُردبودن خودم افتخار میکنم و از کُردِ ایرانی که تمامیت ارضی ایران را پاس بدارد هم دفاع و حمایت میکنم.» سال ۹۹، به بهانه رونمایی از تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «عصرها کریسکان» رفته بودیم مصاحبه با امیر سعیدزاده یا همان سعید سردشتی؛ رزمنده اهل تسنن از شمالغرب ایران که حاضر نشده بود وطنش را بفروشد، سرباز استعمار و استکبار شود و به آغوش حزب بعث برود. همین هم باعث شده بود که ضدانقلاب کینهاش را برای همیشه به دل بگیرد؛ حتی در آن سال (۱۳۹۹) که روزهای بازنشستگیاش را میگذراند، مثل سالهای جنگ و مبارزه، تهدید و تطمیعش میکردند.
در دیداری که ۱۲ بهمن سال ۱۳۹۶ با رهبر انقلاب داشت، گفته بود: «افتخار دارم که در خدمت عزیزان بزرگی مثل شهید چمران، شهید باکری، شهید بروجردی و شهید صیاد شیرازی بودهام. سرباز همهشان بودهام. همه رفتند و من ماندم. علتش چه بوده نمیدانم!» سعید دو مرتبه توسط گروهکهای تجزیهطلب اسیر شده بود؛ یک مرتبه در سال ۱۳۵۹ و یک مرتبه هم بعد از جنگ. مرتبه اول را موفق به فرار شد، اما اسارت مرتبه بعدی سه سال و اندی طول کشیده بود تا بالاخره در ۱۳۷۴ آزاد شد. هم خودش و هم همسر و خانوادهاش در طول دوران اسارت مشقات زیادی را متحمل شدند؛ اما با همه اینها، از مسیر خودش برنگشت و در برابر دشمن کوتاه نیامد. خودش روایت جالبی از آن دوران دارد: «اسیر شدم، ولی تسلیم نشدم.»
سعید در بمباران سال ۱۳۶۶، شیمیایی شد و بخش زیادی از سلامت ریههایش را از دست داد. همین هم باعث شده بود که در سالهای بازنشستگی و میانسالی، نقص ریوی آرامآرام تأثیرش خودش را نشان دهد و راه تنفس را برایش ببندد. حالا در کنار همسر صبورش که در تمام این سالها پابهپایش آمده بود، کپسول اکسیژن هم همراهش بود. سعید، در عملیات مرصاد علیه منافقین هم حضور داشت و حتی اسیر هم شد. بعد از جنگ هم کارش تمام نشده بود. سال ۱۳۶۷ و مرداد و پذیرش قطعنامه نقطه پایان جنگ تحمیلی بود، اما برای سعید جنگ هنوز ادامه داشت. همین هم باعث شد که دوباره اسیر بغض و کینه تجزیهطلبان تروریست شود، این مرتبه چند سال بعد از جنگ: «بعد از جنگ و اسارتم، یک جنگ داخلی به جنگ ما اضافه شد. نفوذیهای
روح امیر سعیدزاده (سعید سردشتی) راوی کتاب «عصرهای کریسکان»، آزاده و جانباز جنگ تحمیلی صبح ۲۹ دیماه ۱۴۰۰ به دوستان شهیدش پیوست. رهبر انقلاب در تقریظی که بر کتاب «عصرهای کریسکان» نوشته بودند راوی این کتاب را یک «جوان آزاده کُرد» توصیف کردند. پایگاه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در گزارشی به مرور دوران زندگی و مبارزه راوی کتاب «عصرهای کریسکان»
«کُرد وطنش را نمیفروشد. به کُردبودن خودم افتخار میکنم و از کُردِ ایرانی که تمامیت ارضی ایران را پاس بدارد هم دفاع و حمایت میکنم.» سال ۹۹، به بهانه رونمایی از تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «عصرها کریسکان» رفته بودیم مصاحبه با امیر سعیدزاده یا همان سعید سردشتی؛ رزمنده اهل تسنن از شمالغرب ایران که حاضر نشده بود وطنش را بفروشد، سرباز استعمار و استکبار شود و به آغوش حزب بعث برود. همین هم باعث شده بود که ضدانقلاب کینهاش را برای همیشه به دل بگیرد؛ حتی در آن سال (۱۳۹۹) که روزهای بازنشستگیاش را میگذراند، مثل سالهای جنگ و مبارزه، تهدید و تطمیعش میکردند.
در دیداری که ۱۲ بهمن سال ۱۳۹۶ با رهبر انقلاب داشت، گفته بود: «افتخار دارم که در خدمت عزیزان بزرگی مثل شهید چمران، شهید باکری، شهید بروجردی و شهید صیاد شیرازی بودهام. سرباز همهشان بودهام. همه رفتند و من ماندم. علتش چه بوده نمیدانم!» سعید دو مرتبه توسط گروهکهای تجزیهطلب اسیر شده بود؛ یک مرتبه در سال ۱۳۵۹ و یک مرتبه هم بعد از جنگ. مرتبه اول را موفق به فرار شد، اما اسارت مرتبه بعدی سه سال و اندی طول کشیده بود تا بالاخره در ۱۳۷۴ آزاد شد. هم خودش و هم همسر و خانوادهاش در طول دوران اسارت مشقات زیادی را متحمل شدند؛ اما با همه اینها، از مسیر خودش برنگشت و در برابر دشمن کوتاه نیامد. خودش روایت جالبی از آن دوران دارد: «اسیر شدم، ولی تسلیم نشدم.»
سعید در بمباران سال ۱۳۶۶، شیمیایی شد و بخش زیادی از سلامت ریههایش را از دست داد. همین هم باعث شده بود که در سالهای بازنشستگی و میانسالی، نقص ریوی آرامآرام تأثیرش خودش را نشان دهد و راه تنفس را برایش ببندد. حالا در کنار همسر صبورش که در تمام این سالها پابهپایش آمده بود، کپسول اکسیژن هم همراهش بود. سعید، در عملیات مرصاد علیه منافقین هم حضور داشت و حتی اسیر هم شد. بعد از جنگ هم کارش تمام نشده بود. سال ۱۳۶۷ و مرداد و پذیرش قطعنامه نقطه پایان جنگ تحمیلی بود، اما برای سعید جنگ هنوز ادامه داشت. همین هم باعث شد که دوباره اسیر بغض و کینه تجزیهطلبان تروریست شود، این مرتبه چند سال بعد از جنگ: «بعد از جنگ و اسارتم، یک جنگ داخلی به جنگ ما اضافه شد. نفوذیهای
۱.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.