۷پارت چهاردهم سناریو
__________________
کوک: اگه کاری نکردی پس چرا ته زیر تخت بود ها؟
ته .ببین جونکوک من...( کوک حرف ته رو قطع کرد)
کوک : از تو تهیونگ انتظار نداشتم همچین کاری با من بکنی
الان میخوام از خونم پا تو بزاری بیرون
تهیونگ خیلی آروم از خونه ات بیرون رفت با اینکه اصبی بود
ات . کوک... بزار برات توضیح بدم من تهیونگ از بچگی دوست بودیم و .. وامروز گفتم بیاد اینجا
کوک جوری رفتار میکرد که انگار کسی باهاش صحبت نمیکنه رفت یه دوش گرفتن و بدون اینکه لباس هاشو ( فقط تیشرت ) بپوشه از اتاق اومدم بیرون با یه حوله که روی شونش بود
اومد پیش ات نشست و ات سرش پایین بود .
کوک زیر چونه ات رو گرفت و به صورت خودش نزدیک کرد و یه پوزخند آروم و کمی زد و کمکم چشاشو بست و اون یکی دستشو گزاشت رو پهلو یات و به سمت خودش کشوند و لباشو گزاشت رو ی لب پاششن ات و یهو خیلی محکم گاز و فشار داد
دیر به دیر پارت میزارم چون واقعا وقت ندارم خوشمل ...
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.