سلام زیبارویانسرزمینمعصر

سلام زیبارویان،سرزمینم،عصر
آدینہ تان انقده قشنگ ،ڪ،
نگو،با،ی،انرژےمثبت،چطوریاین،جان جانانیام!!؟؟


تدبیرشیخ درگرفتن نذرے😉

#خمسش_دهے_حلال_میشود_صلوات_

شیخی به چرت بود که زنش وارد شد به تعجیل, بگفتا; شیخا چه نشستی که آش شله قلمکار دهند اندر هیئت ابوالفضلی!

پس شیخ به عبا و عمامه شد و دیگ, سمت دروازه, پیش گرفت.

چون رسید کوی هیئت را, خیل خلق بدید در آشوب و هیاهو! در اندیشه شد که نوبتش نیاید و شکم در حسرت بماند!
ره ز میان صف گشوده, بالای دیگ برسید. دیگ آش, نیمه یافت. پس آشپز را بگفت; دست نگاهدار, که نذری را اشکالی ست شرعی!

آشپز بگفت; از چه روی ای شیخ؟
خلق نیز به گوش شدند.

شیخ بگفت; قصاب بدیدم به بازار که گوسپند, تازه ذبح بکرده, سر به کناری نهاده بود. چون ز سر بگذشتم, حیوان به ناله و اشک شد که قصاب, آب نداده, هلاکم نمود..., هم از این روی, حرام باشد آن گوشت و این شله!

مردم را ولوله افتاد و آشپز را پرسش که; حال که کار ز کار بگذشته, چه باید کرد شیخا؟

شیخ بخاراند ریش را و بگفتا; خمس آش به امام دهید, حلال شود!
پس خلق بگفتند آشپز را که; خمس دهی, حلال شود, به ز آنست که کل آن حرام شود!

پس آشپز, دیگ ز شیخ بستاند و آش اندر بکرد!
خلق, شادمان شده, شیخ را درود گفته, صلوات بفرستادند.

خشتمال, که ترش روی, حکایت بدید و بشنید, شیخ را جلو گرفته, بگفتا; این چه داستان بود که کردی؟ چه کس دیده که گوسپند سر بریده سخن گوید, ای فریبکار؟
شیخ بگفت; مهم شله است, که به دیگ شد! الباقی, نه گناه من است, که خلق را اگر میل به خریت باشد همه کس را حلال باشد به سواری!!!!!!

پ.ن:اےخدااااےخدااااوقتےمیگم،ببین،طرفت،دروغگوع،هوااااپسہ،مث،من،فرااااار،بر،قراااااار،خخخخ،اصن،تصویرامروزمم،ع،داستان آموزنده،خندش گرفتہ،هااا😍 😉 😚 😊 ✌
دیدگاه ها (۲۶)

oo:o....#عقل_ز_خویش_میرودسنگ شکاف می‌کند در هوس لقای توجان پ...

سلام،عزیزترینام،زیبارویان،سرزمینم،چطوریااان،خستہ،نباشن،هم،با...

oo:oo#دلم_میسوزد_و_ڪارے_....تو را با غیر می بینم،صدایم در نم...

سلام گلاےقشنگ،بوستان،مهر،عصرتون بینظیر،ب،دورازخستگے،با،ی،اشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط