سناریو ساخت خودم
دن:نه این امکان نداره ... چرا الان داری اینو به من میگی ؟
مری: متاسفم نمی خواستم ناراحت بشی. می ترسیدم تو هم مثل همه منو ول کنی و بری
دن: سرطان پوست... نه این... داری باهام شوخی می کنی مر مگه نه ؟
مری:ای کاش شوخی بود ،واقعا ای کاش شوخی بود .
دن:مری ... من ... تا پای مرگ ... تنهات ... نمی زارم !
مری :مرسی(با بغض و گریه)
دن:من نمی زارم تو از پیشم بری اجازه رفتن بهت نمی دم ... هیچوقت از پیشم نمیری... هیچوقت...
و دن در حالی که سر قبر تنها عشقش مری ایستاده بود برای او شعر های مورد علاقه اش را می خواند چون او عاشق این شعر ها بود . براش دو گل قرمز و زرد آورد . زرد رنگ مو های مری بود و قرمز رنگ چشمان دن که دیگر هرگز مری را ندید.
مری: متاسفم نمی خواستم ناراحت بشی. می ترسیدم تو هم مثل همه منو ول کنی و بری
دن: سرطان پوست... نه این... داری باهام شوخی می کنی مر مگه نه ؟
مری:ای کاش شوخی بود ،واقعا ای کاش شوخی بود .
دن:مری ... من ... تا پای مرگ ... تنهات ... نمی زارم !
مری :مرسی(با بغض و گریه)
دن:من نمی زارم تو از پیشم بری اجازه رفتن بهت نمی دم ... هیچوقت از پیشم نمیری... هیچوقت...
و دن در حالی که سر قبر تنها عشقش مری ایستاده بود برای او شعر های مورد علاقه اش را می خواند چون او عاشق این شعر ها بود . براش دو گل قرمز و زرد آورد . زرد رنگ مو های مری بود و قرمز رنگ چشمان دن که دیگر هرگز مری را ندید.
۱.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.