در من

در من
دیوانه ای جا مانده
که دست از 
دوست داشتنت بر نمی‌دارد!
با تو قدم می‌زند
حرف می‌زند
می‌خندد
شعر می‌خواند
قهوه می‌خورد
فقط نمی‌تواند
در آغوش بگیردت ...
به گمانم
همین بی آغوشی
او را
خواهد کشت ...

#مریم_قهرمانلو
@dastkhatcafe
#عشقولانه #love
دیدگاه ها (۳)

دلم شبيه تلگراف خانه اي دور افتادهمدام در انتظار ضربه هاي پي...

عشق؛خیانت کارترین احساسی بودکه خداروی زمین آفرید،درست قبل از...

معمولاً ساعت از دوازده شب كه ميگذرد،پيغامى دريافت ميكنيد با ...

حال خوب می خواهی؟!یاد بگیر روی پای خودت بایستی،به خودت تکیه ...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط