سناریو
سناریو
من وقتی ۱۵ ساله بودم مامان به دست دوما کشته شد و کانائو و کانائه شینوبو نجاتم دادن اونا به منو به گیو معرفی کردن و تنفس طوفان یاد گرفتم و با گیو سان رفتم معموریت و کانائو اومد گفت معموریت چطور بود گیو سان گفت خوب بود بعد چند روز کانائه به دست دوما کشته شد بعد چند ما پسری رو گرفتن به اسمه تانجیرو من رفتم اونو و خواهرشو نجات دادم و سانمی سان گفت بیا مبارزه کنیم و گیو سان به سانمی سان گفت اون هنوز بچست و سانمی گوش نگرد و بله کی برنده شد من و گفت تو دیگه به تانجیرو و نزوکو نزدیک نمیشی
ادامه شو ساعت ۱۰ میزارم
من وقتی ۱۵ ساله بودم مامان به دست دوما کشته شد و کانائو و کانائه شینوبو نجاتم دادن اونا به منو به گیو معرفی کردن و تنفس طوفان یاد گرفتم و با گیو سان رفتم معموریت و کانائو اومد گفت معموریت چطور بود گیو سان گفت خوب بود بعد چند روز کانائه به دست دوما کشته شد بعد چند ما پسری رو گرفتن به اسمه تانجیرو من رفتم اونو و خواهرشو نجات دادم و سانمی سان گفت بیا مبارزه کنیم و گیو سان به سانمی سان گفت اون هنوز بچست و سانمی گوش نگرد و بله کی برنده شد من و گفت تو دیگه به تانجیرو و نزوکو نزدیک نمیشی
ادامه شو ساعت ۱۰ میزارم
۱.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.