مرا شکستی و من باز با تو بد نشدم
مرا شکستی و من باز با تو بد نشدم
نشد شبیه تو باشم, نشد, بلد نشدم
اگرچه شد بدی ات زخم بر دلم بزند
ولی نشد که خیال تو را به هم بزند
بدی نمی کنم و از دلم نمی آید
منی که از بدی ات هم بدم نمی آید
نشسته ای به دلم مثل پیرهن به تنم
گذشته کار من از اینکه , از تو دل بکنم
مزن به این در و آن در که دست بردارم
تو هر چه هم بکنی باز دوستت دارم
خوشم به حال دلم که به درد تن داده است
خوشم, همینکه خیال تو را به من داده است..
نشد شبیه تو باشم, نشد, بلد نشدم
اگرچه شد بدی ات زخم بر دلم بزند
ولی نشد که خیال تو را به هم بزند
بدی نمی کنم و از دلم نمی آید
منی که از بدی ات هم بدم نمی آید
نشسته ای به دلم مثل پیرهن به تنم
گذشته کار من از اینکه , از تو دل بکنم
مزن به این در و آن در که دست بردارم
تو هر چه هم بکنی باز دوستت دارم
خوشم به حال دلم که به درد تن داده است
خوشم, همینکه خیال تو را به من داده است..
۱.۶k
۰۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.