اگرچه خوب اما عشق گاهی درد سر دارد

.
اگرچه خوب اما عشق گاهی درد سر دارد
دل تو از همه دیوانگی هایم خبر دارد
.
مرا محکم بغل کن زنده خواهم شد به آسانی
که گرمای تنت بر گردش خونم اثر دارد
.
برای آنکه دستت را کشاند تا کجا ،دیدی
که این زن موی مشکی و پریشان تا کمر دارد
.
به هر شکلی درآیم عشق تو پیداست از چشمم
چنان میزی که روی سینه اش رد تبر دارد
.
حسودی میکنم حتی به قلب خویش در عشقت
که من هرقدر دارم دوستت، دل بیشتر دارد
.
بمان مجنون و در این داستان بگذار غم باشد
اگر اینجا کسی از بین ما قصد سفر دارد
.
زهرا_بختیاری_نژاد
دیدگاه ها (۴)

یه شب پرسید : اگه من نبودم الان این ساعت چیکار میکردی؟گفتم :...

قوی باش خوبِ من!از این دوره‌ی کلافگی و بحران هم به سلامت عبو...

اگر دیوار حاشا بلند است، اما تنهایی را نمی‌شود حاشا کرد، همی...

وقتی كه "تمامِ "سلول های قلبتعاشِق ميشودديگر دستوری از مغز ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط