پیچیدم و پیچیدم در پیچک زلفانت
پیچیـدم و پیچیـدم،، در پیچـک زلفـانت
خشکیــدم و روییـدم از اب دو چشمانت
گه سبــز شــدم جانا، درخـاک کف پایت
هی زندہ شدم مردم، در مخمل دستانت
ترسیـدم و لـرزیدم بوسیدم و من چیدم
گلدستـه هــزار دسته از آن لب خنـدانت
گه لیلی و گه مجنون،، گشتم ز تو دیوانه
دربنـدم و زنجیـرم، در تارک مــڑگـانت
یک شب به تنهـایی،، صــالح به درت آید
صـد بوسه زند رویت،، درمحفل یـارانت
خشکیــدم و روییـدم از اب دو چشمانت
گه سبــز شــدم جانا، درخـاک کف پایت
هی زندہ شدم مردم، در مخمل دستانت
ترسیـدم و لـرزیدم بوسیدم و من چیدم
گلدستـه هــزار دسته از آن لب خنـدانت
گه لیلی و گه مجنون،، گشتم ز تو دیوانه
دربنـدم و زنجیـرم، در تارک مــڑگـانت
یک شب به تنهـایی،، صــالح به درت آید
صـد بوسه زند رویت،، درمحفل یـارانت
- ۲۱۷
- ۲۶ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط