چند روز بعد بهمن آمد یک کتاب برایم هدیه آورد فاطمه ف

🌴چند روز بعد بهمن آمد. یک کتاب برایم هدیه آورد، فاطمه فاطمه است دکتر علی شریعتی، و یک شیشه عطر. گفت: « حدیثی از پیامبر نقل شده که ایشان فرموده اند: من از دنیا شما به سه چیز علاقه دارم؛ زن و عطر و نماز.»
خندید و دندان های سفید و مرتبش پیدا شد. گفت: « به خدا منم عاشق همین سه چیزم؛ نسرین بانو و عطر و نماز. »

🌴نشستیم توی اتاق خودمان. بعد از چند روز یکدیگر را میدیدیم. توی آن چند روز با جاری هایم حرفم شده بود و دلخور بودم. شروع کردم به تعریف ماجرا و تا توانستم از حرفای تلخی که شنیده بودم برای گفتم. بهمن گوش داد و نداد. با بی اعتنایی نگاهم کرد و گفت: « کتابهایی را که گفتم بخونی خوندی؟ » لجم گرفت. گفتم : « بهمن من چی میگم تو چی جواب میدی.» محکم و جدی گفت: « گوش نداری دیگه. کتاب چی خوندی توی این مدت؟ » نخوانده بودم.

🌴گفت: « نگفتم از علی رضا یا رؤیا کتاب حلیة المتقین رو بگیر و بخون. اگه خونده بودی، هیچ وقت غیبت نمیکردی. عیب نداره. وقت زیاده. حتما بخون. هر وقت خواستی پشت سر یک نفر حرف بزنی، فکر کن یک نفر مرده و تو نشسته ای بالای سرش و چاقو دستته و گوشتاشو میکنی و میخوری. » چندشم شد. گفتم : «اه.... خیلی بی مزه ای! حالم به هم خورد. » از روی پیروزی گفت: غیبت یعنی همین. کسی که ولایت مداره غیبت نمیکنه. »

🌴خنده ام گرفت. چون حتی نمیدانستم ولایت یعنی چه. با شنیدن کلمه ولایت یاد حضرت علی(ع) و عید غدیر می افتادم. نشست و با حوصله هر چه را باید در این باره بدانم برایم توضیح داد.

#ساجی
#خرمشهر
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
دیدگاه ها (۱)

امروز ششم ذی الحجه و سالروز غمبار کشتار وحشیانه ۴۵۰ حاجی ایر...

🕯آن دمی که خیمه ها آتش گرفت و آب شد🍂تازیانه بر یتمیمان حرم ه...

🌴خونه مون را میبینم. مثل بچه ها دلم برای اتاق مون تنگ میشه. ...

🔹 یک زره، یک شتر و یک ذوالفقار، تمام داشته های علی پیش از فا...

رمان : آیدل من ( در خواستی)پارت ۱۵ ات: تو اینجا چیکار میکنی؟...

ازدواج از روی اجبار۲ p11

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط