دختر دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت

🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌂 🌈 🌈
دختر دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت.
با شوهرش آمده بود. وقتی خواست روی تخت دراز بکشد
شوهرش نشست و سرش را روی پاهایش گذاشت.
تمام طول بخیه زدن دستش را گرفت و نازش را کشید و قربان صدقه اش رفت.
وقتی رفتند هرکسی چیزی گفت،
یکی گفت زن ذلیل، یکی گفت لوس،
یکی چندشش شده بود
و دیگری حالش بهم خورده بود!

یادم افتاد به خاطره ای دور روی همان تخت.
خاطره ی زنی با سر شکسته که هرچه گفتم چطور شکست فقط گریه کرد
و مردی که می ترسید از پاسخ زن. زن آنقدر از بخیه زدن ترسیده بود
که بازهم دست مرد راطلب می کرد و مرد آنقدر دریغ کرد

که من کنارش نشستم و دستش را گرفتم
و آرام در گوشش گفتم لیاقت دستانت بیشتر از اوست.
اما وقتی آن ها رفتند کسی چیزی نگفت!
هیچکس چندشش نشد
و هیچ کس حالش بهم نخورد...
همه چیز عادی به نظر آمد ....
واقعا چرا؟؟؟!!!
#و_من_فکر_کردم_ما_مردمی_هستیم_که_به_دیدن_آدمی_ #بر_سر_دار_بیشتر_عادت_داریم
#تا_دیدن_مرد_و_زنی_عاشق....
#کمی_تفکر
🌂 🌈
دیدگاه ها (۱۰)

یه نامه حرفای من به دخترم......#دخترم....✉ ️ بزرگ ک شدی ✉ ️✉...

🌂 🌈

به تو که فکر میکنم حالم خودبخود کوک کوک میشود مثل زنگ ساعتی...

برایش دیوانه شو چرا که عشقی عاقلانه ،هیچ زنی را افسون نمی‌کن...

گناهکار ) ۱۲۱ part بلافاصله از روی صندلی بلند شد و آشپزخانه ...

HENTAI :: SUKUKU

#Gentlemans_husband#season_Third#part_283باشه ای گفت و با یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط