𝓟𝓪𝓻𝓽 8 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 8 ☕🪶
جینک : بعد به من میگید که همش جروبحث میکنم عجبا
سرعتمو بازم بیشتر کردم تا زود تر برسیم
ا/ت : آفرین تو میتونی زود باش
بهش خندیدم
...............
بلاخره رسیدیم نگه داشتم
تهیونگ : آخخخ خسته شدم
ا/ت : پاشو ببینم همینطوری دیر کردیم الان یه کاری دستمون میدن
بلند شدیم و رفتیم سمت در
جینک در زد درو باز کردن
جاستین : معلوم هست شماها کجایید بچه ها ؟
ا/ت : یکم دور زدیم ببخشید دیر کردیم
جاستین : اشکال نداره بیاید داخل
رفتیم تو
رائون : بلاخره اومدید ما هم داریم میریم خیلی ازتون ممنونیم
جاستین : این چه حرفیه شما هم عضوی از این خانواده اید این 3 تا هم مثل خواهر برادر میمونن مگه نه؟
ا/ت ویو
یه لبخند مصنوعی زدم
ا/ت : کاملا درسته
رائون : خیلی خوشحال میشیم شما هم بیاید
جاستین : البته مراقب خودتون باشید
رائون : باشه خداحافظ
جاستین : خداحافظ
از تهیونگ خداحافظی کردیم و رفتیم داخل
خودمو پرت کردم رو مبل
جاستین : خب چیکارا کردید ؟
ا/ت : هیچی فقط گشتیم همین
جینک : آره
جاستین : مطمعنید؟
جینک : البته
هانول : گشنتون نیست آخه هیچی نخوردید رفتید
ا/ت و جینک : نه
ا/ت : من میرم بخوابم
جینک : منم همینطور
هانول : باشه خوب بخوابید
بلند شدیم و رفتیم بالا
ا/ت : شب بخیر
خواستم برم اتاقم که دستمو گرفت
جینک : ا/ت یه سوال بپرسم؟
ا/ت : البته
جینک : فردا میای با تهیونگ بریم بار
ا/ت : واقعا؟
جینک : آره
جینک : معلومه که میام پسره ی دیوونه اینم سوال داره؟ جرعت داری منو نبر
خندیدش
جینک : باشه میبرمت پس ساعت 9 شب آماده باش بهت پیام میدم وقتی مامان بابا نبودن میریم باشه؟
ا/ت : قبوله
جینک : شبت بخیر
ا/ت : شب توهم بخیر
رفتم تو اتاقم خودمو درو بستم و خودمو پرت کردم رو تخت
ا/ت : هورااااا
چقدر دلم برای بار تنگ شده بود از اون موقعی که جینک مچمو گرفت توی بار دیگه نتونستم برم اونجا تنها جایی بود که میتونستم آروم باشم
چشمامو روی هم گزاشتم و یه نفس عمیق کشیدم
بلند شدم و رفتم یه دوش 15 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم موهامو شونه کردم و رو تخت خوابیدم
نفهمیدم کی خوابم برد
...........
صبح با نور خورشید چمامو باز کردم به ساعت نگاه کردم 9 صبح بود
بلند شدم دیت و صورتمو شستم و لباسامو عوض کردم و رفتم پایین
همه نشسته بودم سر میز منم نشستم سرجام
ا/ت : سلام به همگی
همه سلام کردن
خواستم اولین لقمه از صبحونه رو بخورم که شروع شد
هانول : چرا شبا انقدر دیر میای؟
جاستین : خودت میدونی که کارام خیلی زیاده
هانول : اما این دلیل بر این نمیشه که شبا انقدر دیر بیای
جاستین : میخوای تو جای من برو شرکتو اداره کن
هانول : درست حرف بزن جاستین
جاستین : مگه چی گفتم
هانول : هیچی مهم نیست دیگه هیچی مهم نیست
جاستین : هانول ناراحت نشو دیگه باشه از امشب دیگه زود میام
هانول : همیشه همینو میگی
جاستین : نه قول میدم عزیزم باشه؟
بهم نگاه کردن دعواشونم درست حسابی نیست
هانول : باشه
همو بوسیدن منو جینک نمیتونستیم جلوی خندمونو بگیریم به پایین خیره شده بودیم
هانول : شما دوتا چتونه؟
دیگه نتونستیم جلوی خودمونو بگیریم زدیم زیر خنده
جاستین : چیه به چی میخندید
ا/ت : به دعوا کردن شما دوتا
جاستین : خب کجاش خنده داره... آهاا شما به اون میخندید خودتونم بزرگ میشید بچه دار میشید میفهمید اونوقت بچه های شما هم به شما میخندن
دیگه هیچی نگفتیم
ا/ت : من میرم نوش جونتون
هانول : کجا میری دخترم؟
ا/ت : میرم بیرون یه کاری دارم
هانول : باشه مواظب خودت باش
ا/ت : باشه
جینک : منم باهات میام
ا/ت : لازم نکرده
جینک : گفتم میام
بلند شد اومد در گوشم گفت
جینک : دفعه قبل من تورو از جمع اوردم بیرون ایندفعه تو کمکم کن
ا/ت : باشه
هانول : مواظب خودتون باشید
جینک : باشه
رفتیم بیرون چه هوای خوبی بود
جینک : خب کجا میری
ا/ت : میرم یه جایی
جینک : کجا؟
جینک : بعد به من میگید که همش جروبحث میکنم عجبا
سرعتمو بازم بیشتر کردم تا زود تر برسیم
ا/ت : آفرین تو میتونی زود باش
بهش خندیدم
...............
بلاخره رسیدیم نگه داشتم
تهیونگ : آخخخ خسته شدم
ا/ت : پاشو ببینم همینطوری دیر کردیم الان یه کاری دستمون میدن
بلند شدیم و رفتیم سمت در
جینک در زد درو باز کردن
جاستین : معلوم هست شماها کجایید بچه ها ؟
ا/ت : یکم دور زدیم ببخشید دیر کردیم
جاستین : اشکال نداره بیاید داخل
رفتیم تو
رائون : بلاخره اومدید ما هم داریم میریم خیلی ازتون ممنونیم
جاستین : این چه حرفیه شما هم عضوی از این خانواده اید این 3 تا هم مثل خواهر برادر میمونن مگه نه؟
ا/ت ویو
یه لبخند مصنوعی زدم
ا/ت : کاملا درسته
رائون : خیلی خوشحال میشیم شما هم بیاید
جاستین : البته مراقب خودتون باشید
رائون : باشه خداحافظ
جاستین : خداحافظ
از تهیونگ خداحافظی کردیم و رفتیم داخل
خودمو پرت کردم رو مبل
جاستین : خب چیکارا کردید ؟
ا/ت : هیچی فقط گشتیم همین
جینک : آره
جاستین : مطمعنید؟
جینک : البته
هانول : گشنتون نیست آخه هیچی نخوردید رفتید
ا/ت و جینک : نه
ا/ت : من میرم بخوابم
جینک : منم همینطور
هانول : باشه خوب بخوابید
بلند شدیم و رفتیم بالا
ا/ت : شب بخیر
خواستم برم اتاقم که دستمو گرفت
جینک : ا/ت یه سوال بپرسم؟
ا/ت : البته
جینک : فردا میای با تهیونگ بریم بار
ا/ت : واقعا؟
جینک : آره
جینک : معلومه که میام پسره ی دیوونه اینم سوال داره؟ جرعت داری منو نبر
خندیدش
جینک : باشه میبرمت پس ساعت 9 شب آماده باش بهت پیام میدم وقتی مامان بابا نبودن میریم باشه؟
ا/ت : قبوله
جینک : شبت بخیر
ا/ت : شب توهم بخیر
رفتم تو اتاقم خودمو درو بستم و خودمو پرت کردم رو تخت
ا/ت : هورااااا
چقدر دلم برای بار تنگ شده بود از اون موقعی که جینک مچمو گرفت توی بار دیگه نتونستم برم اونجا تنها جایی بود که میتونستم آروم باشم
چشمامو روی هم گزاشتم و یه نفس عمیق کشیدم
بلند شدم و رفتم یه دوش 15 دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم موهامو شونه کردم و رو تخت خوابیدم
نفهمیدم کی خوابم برد
...........
صبح با نور خورشید چمامو باز کردم به ساعت نگاه کردم 9 صبح بود
بلند شدم دیت و صورتمو شستم و لباسامو عوض کردم و رفتم پایین
همه نشسته بودم سر میز منم نشستم سرجام
ا/ت : سلام به همگی
همه سلام کردن
خواستم اولین لقمه از صبحونه رو بخورم که شروع شد
هانول : چرا شبا انقدر دیر میای؟
جاستین : خودت میدونی که کارام خیلی زیاده
هانول : اما این دلیل بر این نمیشه که شبا انقدر دیر بیای
جاستین : میخوای تو جای من برو شرکتو اداره کن
هانول : درست حرف بزن جاستین
جاستین : مگه چی گفتم
هانول : هیچی مهم نیست دیگه هیچی مهم نیست
جاستین : هانول ناراحت نشو دیگه باشه از امشب دیگه زود میام
هانول : همیشه همینو میگی
جاستین : نه قول میدم عزیزم باشه؟
بهم نگاه کردن دعواشونم درست حسابی نیست
هانول : باشه
همو بوسیدن منو جینک نمیتونستیم جلوی خندمونو بگیریم به پایین خیره شده بودیم
هانول : شما دوتا چتونه؟
دیگه نتونستیم جلوی خودمونو بگیریم زدیم زیر خنده
جاستین : چیه به چی میخندید
ا/ت : به دعوا کردن شما دوتا
جاستین : خب کجاش خنده داره... آهاا شما به اون میخندید خودتونم بزرگ میشید بچه دار میشید میفهمید اونوقت بچه های شما هم به شما میخندن
دیگه هیچی نگفتیم
ا/ت : من میرم نوش جونتون
هانول : کجا میری دخترم؟
ا/ت : میرم بیرون یه کاری دارم
هانول : باشه مواظب خودت باش
ا/ت : باشه
جینک : منم باهات میام
ا/ت : لازم نکرده
جینک : گفتم میام
بلند شد اومد در گوشم گفت
جینک : دفعه قبل من تورو از جمع اوردم بیرون ایندفعه تو کمکم کن
ا/ت : باشه
هانول : مواظب خودتون باشید
جینک : باشه
رفتیم بیرون چه هوای خوبی بود
جینک : خب کجا میری
ا/ت : میرم یه جایی
جینک : کجا؟
۱۱۲.۶k
۰۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.