ددی خشن
ددی خشن
پارت: 14
یامسوک: بیدار شوووو مادر هانا اومده دخترشو میخواد
کوک: خب دست من که نیست
یامسوک: پاشو اصن به حقی اومدی اینجا خوابیدی
کوک: شوهرتم!
یامسوک: پاشو بیا حواب مادرشو بده
کوک ویو
رفتم پایین که مادر هانا رو دیدم
کوک: چیشده
م.ه: دختر کجاست کوک اون دست تو بوده
خنده ای کردم
کوک: مگه وسیلست من نمیدونم کجاست برو بگرد ببین کجاست
گوشیه مادر هانا زنگ خورد برداشت بعد چند دقیقه با نگرانی به من نگاه کرد
م.ه: بادیگاردا تو خیابون بیهوش پیداش کردن!!
کوک: حتما خودش موقعی که خواب بودیم از عمارت رفته من نمیدونم
م.ه: بیمارستانه اماده شو با اون دختره
کوک: هوفف
رفتم لباسم و پوشیدم و روبه یامسوک کردم و
کوک: پاشو باید بریم بیمارستان
یامسوک: باشه..
بعد چند دقیقه هردو سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان
مادر هانا که انگار عصبی بود به یامسوک زل میزد و میخواست عصبانیتش و سر اون خالی کنه
م.ه: از اولشم نباید میزارشتیم کوک با تو ازدواج کنه دختره ی نحس معلوم نیست چی در. گوش شوهرت زر زدی که دخترمو کرده بیرون
کوک: این موضوع هیچ ربطی به یامسوک نداره حرف دهنتو بفهم درضمن ازدواج من ربطی به شما نداره پس سرتون تو زندگیه خودت باشه
م.ه:....
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل بیمارستان وارد اتاقی که هانا و بستری کردن شدیم تا منو دید شروع کرد به جیغ زدن
هانا: ت تووو به من تجاوز کردی بعدش منو. انداختی بیروننن(جیغ)
بهت زده به هانا نگا میکردیم یامسوک میدونست دروغه اما بقیه چی؟ اگر این خبر بین خاندان جئون پخش میشد باید بخاطر حفظ آبرومون هم که شده عقدش کنم
و هانا دقیقا همینو میخواست
پوزخندی به حرفاش زدم
کوک: چی واسه خودت زر زر میکنی هانا
هانا: مامان دارم راست میگم ا اون به من تجاوز کرده
مادرش به سمتم هجوم اورد و یقم و گرفت
لایک: ۲۵
جین: خوشگلمممم لایک کن ولی فاز نگیرتااا من خوشگل ترم ولی توام خوشگلی لایک کن تا نظرم عوض نشده
پارت: 14
یامسوک: بیدار شوووو مادر هانا اومده دخترشو میخواد
کوک: خب دست من که نیست
یامسوک: پاشو اصن به حقی اومدی اینجا خوابیدی
کوک: شوهرتم!
یامسوک: پاشو بیا حواب مادرشو بده
کوک ویو
رفتم پایین که مادر هانا رو دیدم
کوک: چیشده
م.ه: دختر کجاست کوک اون دست تو بوده
خنده ای کردم
کوک: مگه وسیلست من نمیدونم کجاست برو بگرد ببین کجاست
گوشیه مادر هانا زنگ خورد برداشت بعد چند دقیقه با نگرانی به من نگاه کرد
م.ه: بادیگاردا تو خیابون بیهوش پیداش کردن!!
کوک: حتما خودش موقعی که خواب بودیم از عمارت رفته من نمیدونم
م.ه: بیمارستانه اماده شو با اون دختره
کوک: هوفف
رفتم لباسم و پوشیدم و روبه یامسوک کردم و
کوک: پاشو باید بریم بیمارستان
یامسوک: باشه..
بعد چند دقیقه هردو سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان
مادر هانا که انگار عصبی بود به یامسوک زل میزد و میخواست عصبانیتش و سر اون خالی کنه
م.ه: از اولشم نباید میزارشتیم کوک با تو ازدواج کنه دختره ی نحس معلوم نیست چی در. گوش شوهرت زر زدی که دخترمو کرده بیرون
کوک: این موضوع هیچ ربطی به یامسوک نداره حرف دهنتو بفهم درضمن ازدواج من ربطی به شما نداره پس سرتون تو زندگیه خودت باشه
م.ه:....
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل بیمارستان وارد اتاقی که هانا و بستری کردن شدیم تا منو دید شروع کرد به جیغ زدن
هانا: ت تووو به من تجاوز کردی بعدش منو. انداختی بیروننن(جیغ)
بهت زده به هانا نگا میکردیم یامسوک میدونست دروغه اما بقیه چی؟ اگر این خبر بین خاندان جئون پخش میشد باید بخاطر حفظ آبرومون هم که شده عقدش کنم
و هانا دقیقا همینو میخواست
پوزخندی به حرفاش زدم
کوک: چی واسه خودت زر زر میکنی هانا
هانا: مامان دارم راست میگم ا اون به من تجاوز کرده
مادرش به سمتم هجوم اورد و یقم و گرفت
لایک: ۲۵
جین: خوشگلمممم لایک کن ولی فاز نگیرتااا من خوشگل ترم ولی توام خوشگلی لایک کن تا نظرم عوض نشده
۱۱.۹k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.