P127
P127
تارا-ساعت 6ونیم آلارم گوشی خوردباید میرفتم شکرت ولی اصلا حال نداشتم
برای همین به منشی گفتم نمیام شاید طهر بیام
گرفتم دوباره خوابیدم
علی-نرفتی؟
تارا-خوابم میاد نه
علی-دستم دورش حلقه کردم و خوابیدم...
تارا-ساعت تقریبا
11بود پاشدم
دیگه خوابم نمیومد
پاشدم دست و صورتم شستم علی و پارسا هنوز خواب بودن
برای ناهار نمیدونستم چی درست کنم
تصمیم گرفتم مرغ سوخاری باشه
وسایلش و اماده کردم که قوی بیدار شدن
فقط سرخشون کنم
یکم خونه رو مع جور کردم
اصلا حالم خوب نبود یکم حالت تهوع داشتم
رفتم بالا ساعت نزدکیای 12 بود
یعنی چی ک ههنوز خوابن
اول رفتم سراغ علی
پاشوو علی پاشووو لنگه ظهر تنبلل
علی-وای تاراا بزار بخوابم دیگه
پاشدم نشستم روتتخت
تارا-کنار شدست به سینه نشستم
پاشو ببینم چقد میخوابی اخه
علی-پاشو ببینم چقد میخوابی اخهه
تارا-ادعای من درنیاراا
علی-انداختمش روتخت من چطوری نخورمت که عصبی میشی خوشگل ترمیشی هااا؟
تارا-نقول دیگه دناه دالم
علی-بت گفته بودم بازم بچگونه حرف بزنی میخورمتااا
تارا-غلط موکونی
علی-بازم حرف زدی
رفتم سمت ل*ب هاش
وعوض این چند روز که نبود و دراومدم
تارا-تاوقتی ک هنفسم بند اومد همراهیش کردم وبدکنار کشیدم
علی-خیلی ممنونم کهاول صبم و بال*ب های شما شروع کردم
تارا-بیتربیت
پاشوگمشو دسشویی گشنمه
تارا-پاشدم رفتم پارساروبیدارکنم که دیدم بیداره
عهبیداری
پارسا-ارهه
گشنمه تاراا ناهارچی گذاشتی؟!
تارا-ساعت 6ونیم آلارم گوشی خوردباید میرفتم شکرت ولی اصلا حال نداشتم
برای همین به منشی گفتم نمیام شاید طهر بیام
گرفتم دوباره خوابیدم
علی-نرفتی؟
تارا-خوابم میاد نه
علی-دستم دورش حلقه کردم و خوابیدم...
تارا-ساعت تقریبا
11بود پاشدم
دیگه خوابم نمیومد
پاشدم دست و صورتم شستم علی و پارسا هنوز خواب بودن
برای ناهار نمیدونستم چی درست کنم
تصمیم گرفتم مرغ سوخاری باشه
وسایلش و اماده کردم که قوی بیدار شدن
فقط سرخشون کنم
یکم خونه رو مع جور کردم
اصلا حالم خوب نبود یکم حالت تهوع داشتم
رفتم بالا ساعت نزدکیای 12 بود
یعنی چی ک ههنوز خوابن
اول رفتم سراغ علی
پاشوو علی پاشووو لنگه ظهر تنبلل
علی-وای تاراا بزار بخوابم دیگه
پاشدم نشستم روتتخت
تارا-کنار شدست به سینه نشستم
پاشو ببینم چقد میخوابی اخه
علی-پاشو ببینم چقد میخوابی اخهه
تارا-ادعای من درنیاراا
علی-انداختمش روتخت من چطوری نخورمت که عصبی میشی خوشگل ترمیشی هااا؟
تارا-نقول دیگه دناه دالم
علی-بت گفته بودم بازم بچگونه حرف بزنی میخورمتااا
تارا-غلط موکونی
علی-بازم حرف زدی
رفتم سمت ل*ب هاش
وعوض این چند روز که نبود و دراومدم
تارا-تاوقتی ک هنفسم بند اومد همراهیش کردم وبدکنار کشیدم
علی-خیلی ممنونم کهاول صبم و بال*ب های شما شروع کردم
تارا-بیتربیت
پاشوگمشو دسشویی گشنمه
تارا-پاشدم رفتم پارساروبیدارکنم که دیدم بیداره
عهبیداری
پارسا-ارهه
گشنمه تاراا ناهارچی گذاشتی؟!
۲.۳k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.