چطور باور کنم

چطور باور کنم

که تنها یک گلوله

تو را از من گرفت

تازه رودخانه می خواست

شال کمرت باشد

و باران طوری می آمد

که درست روی دست راست تو بود

بهار می آمد تا از دست راست تو

نشانی روستاها را بگیرد

تو کشته شدی

و ناچار بودی از رویایت دست بکشی

خبر مرگت را چون

شاخه پرشکوفه گیلاس

آوردند گذاشتند وسط حیاط ...

#غلامرضا_بروسان
دیدگاه ها (۵)

دلم گرم می شودوقتی می گوییمواظب خودت باشاما جانم تازه می شود...

چه کسی می داندقیمت خنده باران چند استهر کسی مثل من است می دا...

نمی خواهم به رویم بیاورید که منچه بی پروا پرواز می کنمدر آسم...

اینجا جهنمی در راه استبوی سوخته خیانتاز شانه های شبشُر می کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط