پارت ۱۷
*یک هفته بعد از زبان یوکی
توی یک جای خيلي زیبا بودم اما با چیزی که دیدم سر جام خشکم زد ...
یهدفعه گرباحححححح سفیدددددددد تا خواستم برم نازش کنم یه چیز منو کشید پایین ...
آروم چشمامو باز کردم درد بدی رو داخل تمام بدنم بیشر داخل دلم حس کردم
دور و برم رو نگاه کردم یک پرستار دیدم صداش زدم اونم انگار جن دیده ها
جیغ زد
پرستار :جیغغغغ
یوکی:آروم اینجا کجاست من کجام چطوری آمدم اینجا
پرستار:به شکم شما چاقو خورده و چنتا پسر آوردنتون اینجا بعد یکی هر شب یواشکی از پنجره میومد داخل اتاق موهاش دو رنگ بود زرد و سیاه
یوکی:کازوتورا؟
پرستار:میشناسیدش؟
یوکی:بله مشکلی نیست من چند روز خواب بودم؟
پرستار:خواب؟ شما تو کما بودید به مدت یک هفته این معجزه هست که الان بیدار شدید...
یوکی:شت...
میتونم مرخص شم؟
پرستار:بله ولی باید یکی برگه ترخیصتونو پر کنه..
یوکی:گوشیتون رو میدید زنگ بزنم
پرستار:حتما بفرمایید
یوکی:ممنونم
*مکالمه یوکی.. و یوزوها ،،
،،:الو..
..:الو سلام یوزوها خوبی منم یوکی
،،: یوکی خودتی!!!
..:آره خودمم بدون اینکه به کسی بگی یواشکی بیا بیمارستان
،،:اوک چه کرمی میخوای بریزی-_-
..:هیچی بیا خداحافظ
،،:خداحافظ
پایان مکالمه
یوکی:ممنونم
پرستار:خواهش
پرستار رفت چند دقیقه بعدش یوزوها درو با پا شکوند آمد داخل محکم بغلم کرد
یوکی:درو شکوندی روانی بعدم خفه شدم
یوزوها:خفه شو نگرانم کردی پدر*سگ*گریه
یوکی:گریه نکن الان خوبم
یوزوها:باش ولی واسه چی گفتی بیام؟
یوکی:میخوام بقیه رو سکته بدم
یوزوها:خاکککککک
یوکی:گگگگگگگگگ
یوزوها :خوب کجا میخوای نقشتو اجرا کنی؟
یوکی:معبد موساشی
نگا تو به هاکای پیام بده گفتن من مردم همه بیان معبد موساشی
یوزوها:آخر تو قاتل میشی با این کارت
یوکی:هاها تازه کجاشو دیدی من رو همه کرم ریختم
یوزوها پیام داد هاکای تا به همه بگه
*پرش زمانی به معبد موساشی
هاکای:یوزوها بگو دروغه یوکی نمرده...
یوزوها با گریه فیک :رفتم بیمارستان دیدم دارن میبرنش سرد خونه ازشون پرسیدم چرا مبرینش گفتن مرده...
مایکی که آروم اشک میریخت
باجی گریه میکرد میگفت اينا همش تقصیر منه
بقیه هم گریه میکردن
یوکی از پشت معبد اومد بیرون گفت
یوکی:خاک تو سرتون خرس گنده اید برا خودتون گریه میکنید؟
من میمردم بهتر بود....
همه انگار جن دیده ها نگاه یوکی میکردن
یوکی:چه زیبا ندیدین زیباییم بخوره تو چشتون
همه عین میگ میگ دوییدن بغل یوکی
یوکی:کثا*فتتتتتتت هاااااا لههههههه شدمممممممممم
همه خندیدن از بغل یوکی آمدن بیرون که یک عدد کفش پاشنه بلند زیبا خورد وسط سر یوکی
اما:*&^$^'&٪*&٪*^*٪خودم میکشمت منو سکته دادی
یوکی:اما دردم اومد..
اما:حقته
اما با کفش پاشنه بلند افتاد دنبال یوکی
همه هم با خوشحالی میخندیدن
پایان
توی یک جای خيلي زیبا بودم اما با چیزی که دیدم سر جام خشکم زد ...
یهدفعه گرباحححححح سفیدددددددد تا خواستم برم نازش کنم یه چیز منو کشید پایین ...
آروم چشمامو باز کردم درد بدی رو داخل تمام بدنم بیشر داخل دلم حس کردم
دور و برم رو نگاه کردم یک پرستار دیدم صداش زدم اونم انگار جن دیده ها
جیغ زد
پرستار :جیغغغغ
یوکی:آروم اینجا کجاست من کجام چطوری آمدم اینجا
پرستار:به شکم شما چاقو خورده و چنتا پسر آوردنتون اینجا بعد یکی هر شب یواشکی از پنجره میومد داخل اتاق موهاش دو رنگ بود زرد و سیاه
یوکی:کازوتورا؟
پرستار:میشناسیدش؟
یوکی:بله مشکلی نیست من چند روز خواب بودم؟
پرستار:خواب؟ شما تو کما بودید به مدت یک هفته این معجزه هست که الان بیدار شدید...
یوکی:شت...
میتونم مرخص شم؟
پرستار:بله ولی باید یکی برگه ترخیصتونو پر کنه..
یوکی:گوشیتون رو میدید زنگ بزنم
پرستار:حتما بفرمایید
یوکی:ممنونم
*مکالمه یوکی.. و یوزوها ،،
،،:الو..
..:الو سلام یوزوها خوبی منم یوکی
،،: یوکی خودتی!!!
..:آره خودمم بدون اینکه به کسی بگی یواشکی بیا بیمارستان
،،:اوک چه کرمی میخوای بریزی-_-
..:هیچی بیا خداحافظ
،،:خداحافظ
پایان مکالمه
یوکی:ممنونم
پرستار:خواهش
پرستار رفت چند دقیقه بعدش یوزوها درو با پا شکوند آمد داخل محکم بغلم کرد
یوکی:درو شکوندی روانی بعدم خفه شدم
یوزوها:خفه شو نگرانم کردی پدر*سگ*گریه
یوکی:گریه نکن الان خوبم
یوزوها:باش ولی واسه چی گفتی بیام؟
یوکی:میخوام بقیه رو سکته بدم
یوزوها:خاکککککک
یوکی:گگگگگگگگگ
یوزوها :خوب کجا میخوای نقشتو اجرا کنی؟
یوکی:معبد موساشی
نگا تو به هاکای پیام بده گفتن من مردم همه بیان معبد موساشی
یوزوها:آخر تو قاتل میشی با این کارت
یوکی:هاها تازه کجاشو دیدی من رو همه کرم ریختم
یوزوها پیام داد هاکای تا به همه بگه
*پرش زمانی به معبد موساشی
هاکای:یوزوها بگو دروغه یوکی نمرده...
یوزوها با گریه فیک :رفتم بیمارستان دیدم دارن میبرنش سرد خونه ازشون پرسیدم چرا مبرینش گفتن مرده...
مایکی که آروم اشک میریخت
باجی گریه میکرد میگفت اينا همش تقصیر منه
بقیه هم گریه میکردن
یوکی از پشت معبد اومد بیرون گفت
یوکی:خاک تو سرتون خرس گنده اید برا خودتون گریه میکنید؟
من میمردم بهتر بود....
همه انگار جن دیده ها نگاه یوکی میکردن
یوکی:چه زیبا ندیدین زیباییم بخوره تو چشتون
همه عین میگ میگ دوییدن بغل یوکی
یوکی:کثا*فتتتتتتت هاااااا لههههههه شدمممممممممم
همه خندیدن از بغل یوکی آمدن بیرون که یک عدد کفش پاشنه بلند زیبا خورد وسط سر یوکی
اما:*&^$^'&٪*&٪*^*٪خودم میکشمت منو سکته دادی
یوکی:اما دردم اومد..
اما:حقته
اما با کفش پاشنه بلند افتاد دنبال یوکی
همه هم با خوشحالی میخندیدن
پایان
۲.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.