.و تازه اینکه همانا مسائل انسانی و قلبی و عقل نظری درشان
.و تازه اینکه همانا مسائل انسانی و قلبی و عقل نظری درشان و دخیل درعمل شدنی است اما درحساب ملاک شدنی نیست پس اگر پذیرفت به شانش می پذیریم و نمی توان درشان حساب ملاک وارد یا نشان یا قضاوت به ذاتی درروال تکلیف کرد و تازه اینکه شدنی نیست که مبدا به آن گذاشت اما به پذیرش گذاشت به شانش می گذاریم و اینکه درعمل و فکر درعمل حتما باید خمودگی کنار گذاشت که صحیح اصلاح کردن می خواهد (چیزی که همه ی انسانها به آن مربوط هستند (همچون خدا تا فرد نائب امام عصر (ص) است) فرق دارد با آنچه که به همه ی انسانها مربوط است با هم بیشتر ازحساب آنچه مربوط به انسان میشود می باشد.)
دانسته حساب ملاک فقط صحیح است آن غیر نمی یابد و راه ندارد و بی تفاوتی و حالا ندارد اما قبول است که حساب عمل و فکر از عمل باید اصلاح بکنیم پس از اتمام کتاب یا الان (به تدریج) همراه امتداد موقع آن است به طوری که درروال تکلیف بمانیم و برویم که هرخوبی خوبی حقیقی نیست بهتر است نگویم بهتر است بگویم هرخوب تری خوب حقیقی تر نیست که خوب حقیقی تر خوب حقیقی درملاک انسانی است و تازه اینکه این ایرانی بودنمعامل باعث این اثبات شده نیست این مکان و زمان اتفاق است آن به خاطر این است که تولدم امکان تفاوت بود که اینجا باشد یا اینجا نباشد همین عامل تفاوت با تولد دراین مکان و زمان با وجود فطرت کافی است که این مکان وزمان اتفاقی است باشد حتی اگر دریک مو هم یکسان می شد و فرزند پیامبر (ص) هم می شد باز بدین چنین است که این فطرت است که این ایرانی و مسلمان زاده بودن تاثیر ندارد پس اینکه بددین نزدیک منافق ویا منافق ویا کافر به خاطر مسلمان زاده مسلمان بداند همانا اینان خود پوشاننده ی حقیقتی کاملا درهم هستند که باید باید بدانید اینکه باطل اصیل جامع فکر نمی کند (تازه مسلمان از بی خدا بی خدا بی خدا که ذهنیت وارونه هم داشتند معنا داشته باشد که بسیاری می آیند و بسیاریشان پرفسور هستند البته این اهمیت ندارد که علم تکثری چقدر است مهم این است آنچه نخواهند نشود باز با این طی می فهمند) که حقیقتا فطرت موثر زمان و مکان حقیقتا ندارد چون تحلیلگرایی از داده ی عینی مبنا داشتن دارد نمی توان فهم دیگر بفهمد چون اینگونه که اشتباهات و پوشیدنی هایی که شرح شده که معمولا یکی از آن هست حسی و عینی درهمان حال با خواندن شرح این کتاب گرفته می فهمد و درنظر می گیرد درحالی که از همان اول کتاب از اول باید می فهمید که اصلا حس چیست(می دانیم چیست نداریم چون جا افتاده و هزاران درهمش کرده اما بنیان خراب یا بنیان صحیح که از ساده شروع شده است دانسته طرف اول خود به یک شهود حقیقت جویی رسیده باشد اینکه بخواهد ^بفهمد^ بداند که تحلیل پیچیده بردن و جاده را بسیار طی کردن که سر طی مبهم خورده و ازآن جا افتاده صحیح و غلط گرفته تا اینکه بداند اصلا درست و غلط ^خودش تا امتدادش درملاک انسانی^ بوده این با استدلال و هرنظری کردن بدست نمی آید بلکه آنهم ناچار است از جاافتاده هایی می گیرد بلکه از این معنا که از روال اثبات ملاک باشد می آید می باشد و تازه اینکه اهل مهدی = یا مساوی اوج عملگرایی به طوری که با پشتوانه ی ملاک دار می ماند می باشد و تازه چشم عمل می شود اما اگر عملم بد شد نشان نگیرید به باور و اعتقاد (که پشتوانه ی ملاک و امتدادش) می باشد مباحث من شوخی و بازی نیست که بخندانید اما بخندانید لیکن مباحث ما مهربان مایل به جدی جزء ۲۵% که ضعیف و فرعیش شوخی آنهم باز از جدی دارد می باشد (کسی که درکل دارد کسی است که اعتدال ندارد و درجهت مطلق دارد که کسی درفطرت است که انسانی است می باشد) اما قرار نیست سرخط دیگر همچون جمله ی قبلی باشد همچون الوصیاء برای انبیاء همچون عملگرایی با پشتوانه ی ملاک برای پشتوانه ی ملاک تنها به همان نسبت می باشد و تازه اینکه نکته اینجا است اندازه به جا است نداریم همانا این براساس قضاوت حتی نظر درروال تکلیف نیست که هیچ بلکه اینکه حتی اگر حقیقی حقیقی درمعنا همانا درنما حقیقت نمابشود بدین معنا نیست همانا این دو قضاوت یکی است چون بنا قضاوت را باز بنا بر پشتوانه ی ملاک و امتدادش که حقیقی حقیقی درمعنا گذاشت هرچند این هم بدانیم درنما یا درحساب باطل حقیقت به نما است می آید و می رسد نه آنکه می رساند و می آورد پس اینکه حق می آید حقیقی حقیقی درمعنا دارد اما آنچه قضاوت باطل و مجبور حق (و قضاوت نیست هرجایی یا هرمکان فیزیکی دیگر هم می شد) و قضاوت نیست و ربط به فطرت ندارد آن به طور حقیقت نما درنما بیاورد که باطل آن را حقیقت نما می یابد (و تازه دانسته کشتن و ریختن خون به طور وحشتناک از کسانی که نفاق را حمایت می کنند به خصوص حکومت هم شرقی مطلق هم غربی مطلق ها که به بهانه همین صلح مطلق بهانه اش است می باشد)وتازه اینکه اندیشه ی شما برگفته از غذای شما که هیچ حتی زمانش
دانسته حساب ملاک فقط صحیح است آن غیر نمی یابد و راه ندارد و بی تفاوتی و حالا ندارد اما قبول است که حساب عمل و فکر از عمل باید اصلاح بکنیم پس از اتمام کتاب یا الان (به تدریج) همراه امتداد موقع آن است به طوری که درروال تکلیف بمانیم و برویم که هرخوبی خوبی حقیقی نیست بهتر است نگویم بهتر است بگویم هرخوب تری خوب حقیقی تر نیست که خوب حقیقی تر خوب حقیقی درملاک انسانی است و تازه اینکه این ایرانی بودنمعامل باعث این اثبات شده نیست این مکان و زمان اتفاق است آن به خاطر این است که تولدم امکان تفاوت بود که اینجا باشد یا اینجا نباشد همین عامل تفاوت با تولد دراین مکان و زمان با وجود فطرت کافی است که این مکان وزمان اتفاقی است باشد حتی اگر دریک مو هم یکسان می شد و فرزند پیامبر (ص) هم می شد باز بدین چنین است که این فطرت است که این ایرانی و مسلمان زاده بودن تاثیر ندارد پس اینکه بددین نزدیک منافق ویا منافق ویا کافر به خاطر مسلمان زاده مسلمان بداند همانا اینان خود پوشاننده ی حقیقتی کاملا درهم هستند که باید باید بدانید اینکه باطل اصیل جامع فکر نمی کند (تازه مسلمان از بی خدا بی خدا بی خدا که ذهنیت وارونه هم داشتند معنا داشته باشد که بسیاری می آیند و بسیاریشان پرفسور هستند البته این اهمیت ندارد که علم تکثری چقدر است مهم این است آنچه نخواهند نشود باز با این طی می فهمند) که حقیقتا فطرت موثر زمان و مکان حقیقتا ندارد چون تحلیلگرایی از داده ی عینی مبنا داشتن دارد نمی توان فهم دیگر بفهمد چون اینگونه که اشتباهات و پوشیدنی هایی که شرح شده که معمولا یکی از آن هست حسی و عینی درهمان حال با خواندن شرح این کتاب گرفته می فهمد و درنظر می گیرد درحالی که از همان اول کتاب از اول باید می فهمید که اصلا حس چیست(می دانیم چیست نداریم چون جا افتاده و هزاران درهمش کرده اما بنیان خراب یا بنیان صحیح که از ساده شروع شده است دانسته طرف اول خود به یک شهود حقیقت جویی رسیده باشد اینکه بخواهد ^بفهمد^ بداند که تحلیل پیچیده بردن و جاده را بسیار طی کردن که سر طی مبهم خورده و ازآن جا افتاده صحیح و غلط گرفته تا اینکه بداند اصلا درست و غلط ^خودش تا امتدادش درملاک انسانی^ بوده این با استدلال و هرنظری کردن بدست نمی آید بلکه آنهم ناچار است از جاافتاده هایی می گیرد بلکه از این معنا که از روال اثبات ملاک باشد می آید می باشد و تازه اینکه اهل مهدی = یا مساوی اوج عملگرایی به طوری که با پشتوانه ی ملاک دار می ماند می باشد و تازه چشم عمل می شود اما اگر عملم بد شد نشان نگیرید به باور و اعتقاد (که پشتوانه ی ملاک و امتدادش) می باشد مباحث من شوخی و بازی نیست که بخندانید اما بخندانید لیکن مباحث ما مهربان مایل به جدی جزء ۲۵% که ضعیف و فرعیش شوخی آنهم باز از جدی دارد می باشد (کسی که درکل دارد کسی است که اعتدال ندارد و درجهت مطلق دارد که کسی درفطرت است که انسانی است می باشد) اما قرار نیست سرخط دیگر همچون جمله ی قبلی باشد همچون الوصیاء برای انبیاء همچون عملگرایی با پشتوانه ی ملاک برای پشتوانه ی ملاک تنها به همان نسبت می باشد و تازه اینکه نکته اینجا است اندازه به جا است نداریم همانا این براساس قضاوت حتی نظر درروال تکلیف نیست که هیچ بلکه اینکه حتی اگر حقیقی حقیقی درمعنا همانا درنما حقیقت نمابشود بدین معنا نیست همانا این دو قضاوت یکی است چون بنا قضاوت را باز بنا بر پشتوانه ی ملاک و امتدادش که حقیقی حقیقی درمعنا گذاشت هرچند این هم بدانیم درنما یا درحساب باطل حقیقت به نما است می آید و می رسد نه آنکه می رساند و می آورد پس اینکه حق می آید حقیقی حقیقی درمعنا دارد اما آنچه قضاوت باطل و مجبور حق (و قضاوت نیست هرجایی یا هرمکان فیزیکی دیگر هم می شد) و قضاوت نیست و ربط به فطرت ندارد آن به طور حقیقت نما درنما بیاورد که باطل آن را حقیقت نما می یابد (و تازه دانسته کشتن و ریختن خون به طور وحشتناک از کسانی که نفاق را حمایت می کنند به خصوص حکومت هم شرقی مطلق هم غربی مطلق ها که به بهانه همین صلح مطلق بهانه اش است می باشد)وتازه اینکه اندیشه ی شما برگفته از غذای شما که هیچ حتی زمانش
۲۰۱.۶k
۲۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.