خوشبختی گاهی ،
خوشبختی گاهی ،
آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم ،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان ،
شیطنت ها ،
آهنگ های نوجووانیمان ،
خوشبختی بود ،
اما ،
ندیدیم و
آرام از کنارشان گذشتیم ،
چای را با غر غر خوردیم
که کمرنگ یا پر رنگ است ،
سرد یا داغ است ،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم
و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت ،
مردم خوابیده اند و ما ،
غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،
خوشبختی را ندیدیم یا ،
نخواستیم ببینیم شاید ،
اما ،
حالا ،
دوست نازنینم،
هرکجا که هستی ،
هر چند ساله که هستی ،
با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم ،
امروز را ،
قدر بدان ،
خوشبختی های کوچکت را بشناس
و باور کن ،
عشق را بهانه کن ،
برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ،
برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ،هنوز هست ،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست ،
رفیق جانم ، خوشبختی ها ماندنی نیستند ،
اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد ، نفسشان کشید.
آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم ،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان ،
شیطنت ها ،
آهنگ های نوجووانیمان ،
خوشبختی بود ،
اما ،
ندیدیم و
آرام از کنارشان گذشتیم ،
چای را با غر غر خوردیم
که کمرنگ یا پر رنگ است ،
سرد یا داغ است ،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم
و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت ،
مردم خوابیده اند و ما ،
غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،
خوشبختی را ندیدیم یا ،
نخواستیم ببینیم شاید ،
اما ،
حالا ،
دوست نازنینم،
هرکجا که هستی ،
هر چند ساله که هستی ،
با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی ها که همه مان داریم ،
امروز را ،
قدر بدان ،
خوشبختی های کوچکت را بشناس
و باور کن ،
عشق را بهانه کن ،
برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ،
برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ،هنوز هست ،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست ،
رفیق جانم ، خوشبختی ها ماندنی نیستند ،
اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد ، نفسشان کشید.
۱.۳k
۰۵ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.