فیک کوک شب اول عروسی پارت۲
من و کوک داشتیم عروسی و تماشا میکردیم که کوک توی گوشم حرفی رو زمزمه کرد
گفت:امشب باهات کار دارم کوچولو
گفتم:کوک میشه فقط چند دقیقه منحرف نشی
گفت:نه
گفتم:اه از اولم مغز منحرفی داشتی
که عروسی تموم شد و من و کوک سوار ماشین شدیم
توی راه بودیم که جونگ کوک یهو دستشو گذاشت روی رونم و فشار میداد
کوک:امشب قراره خیلی خوش بگذره کوچولو
بعد از گفتن این حرف کوک موهای تنم سیخ شد
چون کوک گفته بود تو رابطه ادم خشنیه
کل راه توی استرس بودم که رسیدیم
کوک درو باز کردم و منو بغل کرد و به طرف خونه رفت
وقتی رسیدیم داشت به طرف اتاق می رفت که گفتم جونگ کوک چه عجله ای به خوابیدن ؛بیا یکم خونه رو بهم نشون بده(من خونه جونگ کوک رو قبلا وقتی باهم چالش ضبط میکردیم دیده بودم فقط اینو گفتم که وقت بگذره)
کوک:حالا برای دیدن خونه وقت هست
لارا:نه اتفاقا من الان میخوام همه جای خونه رو بهم نشون بدی
کوک:ای بابا دیگه داری میری رو اعصابم
داشت میرفت سمت اتاق که گفتم
من تشنمه
کوک:باشه باشه
منو گذاشت روی میز و برام اب اورد داشتم اب میخوردم که گفتم:تو برو کوک من ابمو میخورم و میام
کوک:نه اتفاقا میخوام باهم بریم
از زبان لارا
داشتم با استرس ابم رو میخوردم که ابم تموم شد
کوک لیوان رو از دستم گرفت و گذاشت روی میز
و منو براید استایل بغل کرد و برد به سمت........
ادامه دارد
نویسنده:استارلی
گفت:امشب باهات کار دارم کوچولو
گفتم:کوک میشه فقط چند دقیقه منحرف نشی
گفت:نه
گفتم:اه از اولم مغز منحرفی داشتی
که عروسی تموم شد و من و کوک سوار ماشین شدیم
توی راه بودیم که جونگ کوک یهو دستشو گذاشت روی رونم و فشار میداد
کوک:امشب قراره خیلی خوش بگذره کوچولو
بعد از گفتن این حرف کوک موهای تنم سیخ شد
چون کوک گفته بود تو رابطه ادم خشنیه
کل راه توی استرس بودم که رسیدیم
کوک درو باز کردم و منو بغل کرد و به طرف خونه رفت
وقتی رسیدیم داشت به طرف اتاق می رفت که گفتم جونگ کوک چه عجله ای به خوابیدن ؛بیا یکم خونه رو بهم نشون بده(من خونه جونگ کوک رو قبلا وقتی باهم چالش ضبط میکردیم دیده بودم فقط اینو گفتم که وقت بگذره)
کوک:حالا برای دیدن خونه وقت هست
لارا:نه اتفاقا من الان میخوام همه جای خونه رو بهم نشون بدی
کوک:ای بابا دیگه داری میری رو اعصابم
داشت میرفت سمت اتاق که گفتم
من تشنمه
کوک:باشه باشه
منو گذاشت روی میز و برام اب اورد داشتم اب میخوردم که گفتم:تو برو کوک من ابمو میخورم و میام
کوک:نه اتفاقا میخوام باهم بریم
از زبان لارا
داشتم با استرس ابم رو میخوردم که ابم تموم شد
کوک لیوان رو از دستم گرفت و گذاشت روی میز
و منو براید استایل بغل کرد و برد به سمت........
ادامه دارد
نویسنده:استارلی
- ۱۰۹
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط