بازی مرگ

[بازی مرگ ]
پارت ۹۳

همه از کاسه هاشون نوشیدن لحظه ای صدای سرد ولی آهسته ای کرکس پخش شد همه چشم دوخت به دهانش اگر شکایتی از یکی میکرد مطمئنا جانگ چا از محفل حذفش میکرد
جونگ کوک : پدربزرگ چیزی شده که جلسه گذاشتین
جانگ چا : بخاطر رفتار های شما ها این چه وضعشه.. روبه کرکس محفل کرد و با عصبانیت‌ گفت ..: یکی با زنش میگه ماه عسل
...روبه دیوید کرد ... : یکی قصده خودکشی داره با مشروب قرص اعصاب میخوره یکی افسردگی گرفته خطاب به هیون بین گفت..
یکی کارش خندیدن اون یکی هم بچه ست ..روبه هیون سیک گفت ..یه این که سنش از هم بیشتره اونم چیزی نمیدونه بار رفتن و خوابیدن با زنا کارشه فقط سانگ بوم و کی سوک لایق عضو محفل هستن
سانگ بوم نیخشندی زد دقیقاً همینو میخواست شاید اون رئیس محفل میشد کی سوک چی آیا اونم قصد این کارو داشت یعنی درست به رفیقش خیانت میکرد جونگ کوک عصبی دندون قروچه ای رفت
جونگ کوک : من رئیس اون محفلم نه عضوش پس هرکاری دام میخواد میکنم
دیوید عصبی داد زد در حین حرف زدن دستش رو به طرفه کی سوک کم به آرومی نشسته بود گرفت با صدای بلندی گفت : اول اینو بکش زیره خاکش کن بعد من راحت میشم من نمیتونم با این زیره یه آسمون زندگی کنم
کی سوک همچنان سکوت کرده بود جونگ کوک پوزخندی زد و عصبی گفت
جونگ کوک : دهنتو ببند
هیون سیک : دیوید درست میگه کی‌ سوک نباید بین ما باشه هرچی نباشه اون برادر مین یونگیه کسی که هم توی دولته هم باند داره
مین گیل : اینجوری نگو پیر مرد اون بهترین عضو محلفه
جانگ مین : مین گیل درست میگه
رئیس هان با جدیتی گفت جانگ چا : اگه یه خطای دیگه ببینم رئیس محفل رو عضو میکنم
سانگ بوم نیخشندی زد یعنی دیگه وقتش رسیده بود یعنی اون رئیس محفل میشد جونگ کوک مشت اش رو زد روی میز و عصبی بلند شد بازم حالش بهم میخورد و درد بدی توی شکم اش میپچید یه درد نا آشنا اما تهدید آمیز نجوا کرد جونگ کوک : من رئیس هستم و خودم تصمیم میگیرم جلسه تمومه
با عصبانیت قدم برداشت کی سوک بلند شد بعد از گذاشتن ادای احترام برای رئیس هان به دنبال دوستش رفت جانگ چا : دیوید تو اولین فرصت میری روانشناس حرفی نباشه
دیدگاه ها (۲)

[بازی مرگ ]پارت ۹۴سانگ بوم : نگران نباشید خودم میبرمش روانشن...

[ بازی مرگ ]پارت ۹۵ دکتر از آنجا رفت ولی حال جونگ کوک هر دفع...

[بازی مرگ ]پارت ۹۲گوشی را دوباره گذاشت توی جیبش تا وقتی به آ...

[ بازی مرگ ]پارت 9۱سئول / ساعت 15 ؛ 16 درحالیکه روی مبل نشست...

برده ﴾۳۵ part آری روبه هویون گفت : به توچه من می‌خوام بشینم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط