بازی مرگ
[بازی مرگ ]
پارت ۹۴
سانگ بوم : نگران نباشید خودم میبرمش روانشناس
دیوید عصبی بلند شد : دیوید من نمیرم تموم
با عصبانیت آنجا را ترک کرد مین گیل با خنده گفت
مین گیل : اگه آمورته گرمش بشه با تیر و کمان سمته خورشید شلیک میکنه .
جونگ کوک همراه دوستش هنوز هم داخل آن قصر بودند هر دو به درخت بزرگ سبز تکیه داده بودند هر لحظه حالت تهوع و درد تو شکم جونگ کوک بیشتر میشد رنگش پریده بود دوستش نگران گفت
کی سوک : حالت خوبه
جونگ کوک گیج جواب داد : آره .. آره خوبم فقط یکم حالم بهم میخوره
گوشی اش به صدا در آمد بلافاصله جواب داد
جونگ کوک : بله
دو یون : قربان ما اومدیم بیمارستان همراه هری خانم بهتره شما هم بیاید
جونگ کوک نگرانش پرسید : چیشده هری حالش خوبه
دو یون : آره خوبه اما بهتره پیشش باشید
جونگ کوک : باشه آدرس بفرست زود میام
بلافاصله گوشی را قطع کرد و با قدم های سریع به سمته ماشین اش رفت،
....
با عجله وارده راه روی بیمارستان شد با دیدن همسرش که جلوی اتاقی ایستاد نفس عمیقی کشید و سریع سمتش رفت
هری همینکه عشقش را دید با دویدن سمتش آمد و خودش رو در آغوش اش پرت کرد دست هاشو دوره کمرش حلقه زد و سرشو گذاشت روی سینه اش با بغضی گفت هری : مادربزرگم حالش بد شده
جونگ کوک به آرومی دستاشو دورش حلقه کرد و رو موهاشو بوسید خودش هم نمیدونست کی انقدر علاقه بهش پیدا کرده
جونگ کوک : ناراحت نباش مطمئنم حالشون خوب میشه
هری ازش فاصله گرفت و با چشم های اشکی گفت
هری : اگه چیزیش بشه چی
جونگ کوک دوباره یه دستش را روی کمرش و دسته دیگرش را روی شونه هایش گذاشت و به خودش نزدیکش کرد هری سر رو شونه اش گذاشت
جونگ کوک : نگران نباش
دکتر از اتاق بیرون آمد هری خیلی زود ازش جدا شد و به سمته دکتر رفت
دکتر : نگران نباشید فقط فشارشون بالا رفته جای نگرانی نیست این سرم شون تموم بشه میتونید ببریدش خونه
هری : خیلی ممنونم آقای دکتر
دکتر : وظیفم بود بلا به دور
پارت ۹۴
سانگ بوم : نگران نباشید خودم میبرمش روانشناس
دیوید عصبی بلند شد : دیوید من نمیرم تموم
با عصبانیت آنجا را ترک کرد مین گیل با خنده گفت
مین گیل : اگه آمورته گرمش بشه با تیر و کمان سمته خورشید شلیک میکنه .
جونگ کوک همراه دوستش هنوز هم داخل آن قصر بودند هر دو به درخت بزرگ سبز تکیه داده بودند هر لحظه حالت تهوع و درد تو شکم جونگ کوک بیشتر میشد رنگش پریده بود دوستش نگران گفت
کی سوک : حالت خوبه
جونگ کوک گیج جواب داد : آره .. آره خوبم فقط یکم حالم بهم میخوره
گوشی اش به صدا در آمد بلافاصله جواب داد
جونگ کوک : بله
دو یون : قربان ما اومدیم بیمارستان همراه هری خانم بهتره شما هم بیاید
جونگ کوک نگرانش پرسید : چیشده هری حالش خوبه
دو یون : آره خوبه اما بهتره پیشش باشید
جونگ کوک : باشه آدرس بفرست زود میام
بلافاصله گوشی را قطع کرد و با قدم های سریع به سمته ماشین اش رفت،
....
با عجله وارده راه روی بیمارستان شد با دیدن همسرش که جلوی اتاقی ایستاد نفس عمیقی کشید و سریع سمتش رفت
هری همینکه عشقش را دید با دویدن سمتش آمد و خودش رو در آغوش اش پرت کرد دست هاشو دوره کمرش حلقه زد و سرشو گذاشت روی سینه اش با بغضی گفت هری : مادربزرگم حالش بد شده
جونگ کوک به آرومی دستاشو دورش حلقه کرد و رو موهاشو بوسید خودش هم نمیدونست کی انقدر علاقه بهش پیدا کرده
جونگ کوک : ناراحت نباش مطمئنم حالشون خوب میشه
هری ازش فاصله گرفت و با چشم های اشکی گفت
هری : اگه چیزیش بشه چی
جونگ کوک دوباره یه دستش را روی کمرش و دسته دیگرش را روی شونه هایش گذاشت و به خودش نزدیکش کرد هری سر رو شونه اش گذاشت
جونگ کوک : نگران نباش
دکتر از اتاق بیرون آمد هری خیلی زود ازش جدا شد و به سمته دکتر رفت
دکتر : نگران نباشید فقط فشارشون بالا رفته جای نگرانی نیست این سرم شون تموم بشه میتونید ببریدش خونه
هری : خیلی ممنونم آقای دکتر
دکتر : وظیفم بود بلا به دور
- ۷.۴k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط