پارت
پارت ۳۱
ات: تو.... خیلی 😡😨
جیمین: من چی 😡
ات: هیچی.... ترس....
جیمین: خوبه ... حالا استراحت کن موقع غذا صدات میکنم
چند ساعت بعد
موقع خوردن شام بود
خدمتکار ها میز رو چیده بودن
جیمین رفت سمت اتاق ات و وارد اتاق شد
و دید که ات روی تخت خوابیده
و به سمت ات میره و سعی میکنه بیدارش کنه
جیمین: ات... ات بیدار شو
ات: عومممم چی شوده
جیمین: بیدار شو
ات: دو دقیقه دیگه
جیمین: نه بلند شو
ات: باشه
جیمین: افرین
ات: وایسا موهامو شونه کنم
جیمین: زود
ات: باشه
ات: خب بریم
ات: تو.... خیلی 😡😨
جیمین: من چی 😡
ات: هیچی.... ترس....
جیمین: خوبه ... حالا استراحت کن موقع غذا صدات میکنم
چند ساعت بعد
موقع خوردن شام بود
خدمتکار ها میز رو چیده بودن
جیمین رفت سمت اتاق ات و وارد اتاق شد
و دید که ات روی تخت خوابیده
و به سمت ات میره و سعی میکنه بیدارش کنه
جیمین: ات... ات بیدار شو
ات: عومممم چی شوده
جیمین: بیدار شو
ات: دو دقیقه دیگه
جیمین: نه بلند شو
ات: باشه
جیمین: افرین
ات: وایسا موهامو شونه کنم
جیمین: زود
ات: باشه
ات: خب بریم
- ۱۹.۶k
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط