تیله های مشکی🌚🍃 پارت 2 🖤⛓️
تیلههای مشکی🌚🍃
پارت 2 🖤⛓️
صورتم خیلی داغون شده بود...
بی رنگ و رو شده بودم...
یه رژ کالباسی روی میز بود... برداشتم زدم ب لبم... با همون قیافم خیلی بهتر شد... زدم بیرون...
هندزفری گذاشتم تو گوشم و پیاده راه افتادم سمت خونه نیکا:)
آهنگ بهتر از منه علی یاسینی گوش میدادم و اشک میریختم:)
لنتی آهنگه حکایت منو میخوند... ینی اون بهتر از من بود؟...
رسیدم خونه نیکا... زنگو زدم و رفتم بالا:)
نیکا:
تا مهدیس وارد خونه شد شوکه شدم! رژ زده بود!😐😃
پریدم بغلش...
(_نیکا+مهدیس)
_سیلااااام... انگار حالت خوب شدهههه
+اوف چرا امروز همتون خوشین:)حال خوب اصن ب من میاد؟😏من بدبخ تر ازین حرفام:)
_وای این چ حرفیه نگو اینجوری...
+نیکا
_جونم
+مهراب برگشته:)
_جییییییخ هورااااا
مهدیس:
نیکا خوشحال شد ولی من یهو بغضم ترکید زدم زیر گریه...
_وای خاک به سرم ببخشید مهدیسم:)
+نیکا دلم براش تنگ شده(با هقهق)
_مهدیس ت باید ازش انتقامتو بگیری!
+میدونم دلم میخواد ولی نمیتونم... امشب همشون میرن خونه پارسا اومدن اون انگلو جشن بگیرن منم گفتم نمیرم:)
_آره دیا ب منم گف ولی نگف مهراب اومده...
+الن من چیکار کنم:)
_امشب بیا!
+هه دیگه چی... اونوقت فک میکنه از اومدنش خشحالم:)
_اگ نیای ک بدتره... فک میکنه از اومدنش ناراحتی... فک میکنه هنوز براش مهمی... اتفاقا بیا خیلیم خشگل کن تا چشاش دربیاد... ببینه چیو از دس داده:)
+راس میگیاااا🤨بعلهههه معلومه ک میام... نخیر من میدونو خالی نمیذارممم:)))
_آفرین ژیگرمممم🙂💃🏻
+پس شب خونه پارسا میبینمت باباااای:)))
_خشگل کنیاااا... بابای😂🖐🏻
ببخشید این پارت کوتاه بود😐💔
رمان قراره خلی گشنگ بشه هاااا:))))
حمایت کنییین:))))
پارت 2 🖤⛓️
صورتم خیلی داغون شده بود...
بی رنگ و رو شده بودم...
یه رژ کالباسی روی میز بود... برداشتم زدم ب لبم... با همون قیافم خیلی بهتر شد... زدم بیرون...
هندزفری گذاشتم تو گوشم و پیاده راه افتادم سمت خونه نیکا:)
آهنگ بهتر از منه علی یاسینی گوش میدادم و اشک میریختم:)
لنتی آهنگه حکایت منو میخوند... ینی اون بهتر از من بود؟...
رسیدم خونه نیکا... زنگو زدم و رفتم بالا:)
نیکا:
تا مهدیس وارد خونه شد شوکه شدم! رژ زده بود!😐😃
پریدم بغلش...
(_نیکا+مهدیس)
_سیلااااام... انگار حالت خوب شدهههه
+اوف چرا امروز همتون خوشین:)حال خوب اصن ب من میاد؟😏من بدبخ تر ازین حرفام:)
_وای این چ حرفیه نگو اینجوری...
+نیکا
_جونم
+مهراب برگشته:)
_جییییییخ هورااااا
مهدیس:
نیکا خوشحال شد ولی من یهو بغضم ترکید زدم زیر گریه...
_وای خاک به سرم ببخشید مهدیسم:)
+نیکا دلم براش تنگ شده(با هقهق)
_مهدیس ت باید ازش انتقامتو بگیری!
+میدونم دلم میخواد ولی نمیتونم... امشب همشون میرن خونه پارسا اومدن اون انگلو جشن بگیرن منم گفتم نمیرم:)
_آره دیا ب منم گف ولی نگف مهراب اومده...
+الن من چیکار کنم:)
_امشب بیا!
+هه دیگه چی... اونوقت فک میکنه از اومدنش خشحالم:)
_اگ نیای ک بدتره... فک میکنه از اومدنش ناراحتی... فک میکنه هنوز براش مهمی... اتفاقا بیا خیلیم خشگل کن تا چشاش دربیاد... ببینه چیو از دس داده:)
+راس میگیاااا🤨بعلهههه معلومه ک میام... نخیر من میدونو خالی نمیذارممم:)))
_آفرین ژیگرمممم🙂💃🏻
+پس شب خونه پارسا میبینمت باباااای:)))
_خشگل کنیاااا... بابای😂🖐🏻
ببخشید این پارت کوتاه بود😐💔
رمان قراره خلی گشنگ بشه هاااا:))))
حمایت کنییین:))))
۸.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.