رمان تیله های مشکی🌚🍃 پارت 1 🖤⛓️
تیلههای مشکی:)🌚🍃
پارت 1 🖤⛓️
مهدیس:
مثل همیشه داغون و ناراحت از خواب بیدارم شدم... گوشیمو چک کردم یه پیام از دیا داشتم:)
_بزنگگگگ
اه اصلن حصلشو نداشتم... حتمن باز میخواد مهمونی بگیره:)
حالا دلشو نشکنم... زنگ زدم...
(*مهدیس+دیانا)
+هااااای😃❤️
*سلام بگو:)
+اه مهدیس حالمو گرفتی:)
*دیانا بنال:)
+خیل خب...میخواستم یه خبر خووووش بهت بدممممم😃❤️
*خا بنال دیگه:)
+مهراب برگشتههههه😃💃🏻
مهدیس:یه لحظه قند تو دلم آب شد... یجوری شدم... نمیدونستم بخندم یا گریه کنم... تصمیم گرفتم غرورمو له نکنم:)
*خب ب عنم:)
+خوشحال نشدی؟
*انتظار داری بعد کاری ک باهام کرد از برگشتنش خوشحال باشم؟
+مهدیس شما عاشق همدیگهاین...
*هه! عشق؟!ما؟!برو بابا دلت خوشه:)
+مهدیس من ک میدونم هنوز عاشقشی... اونم عاشقته:)
*اون اگه عاشقم بود ولم نمیکرد با بهترین دوستم بزاره بره:)
+مهدیس...
(اجازه ندادم حرفشو بزنه)
*اگه درموردش صبت کنی هیچیا...
+هوففف باش:)
*خب کاری نداری؟
+چیزه... میگم امشب همه خونه پارسا دعوتیم... اومدن مهراب جشن میگیریم... خواستی بیا:)
*نه معلومه ک نمخوام:)
+باش ولی... ساعت 8 اونجاییم:)
*اه ب من چه اصن:) خدافظ:)
گوشیو قط کردم... چقد دلم میخواس امشبو برم ولی نمیتونم... دلم بدجور برای مهراب تنگ شده:)
بلن شدم یه آبی ب صورتم زدم... ساعتو نگاه کردم 9 و نیم بود:) وای ساعت ۱٠ باید خونه نیکا باشم:/
بلن شدم یه هودی مشکی پوشیدیم یه کلاه مشکیم گذاشتم رو سرم... کیفمو برداشتم ک برم یهو چشم افتاد ب آینه... صورتم خیلی داغون شده...
گلیگلیییی😐💃🏻
میدونم هیچکی نمخونه رمانو😐💔
ولی پارت دو بعدن میزارمممم😁💃🏻
توروخداااا حمایت کنین😐✨
پارت 1 🖤⛓️
مهدیس:
مثل همیشه داغون و ناراحت از خواب بیدارم شدم... گوشیمو چک کردم یه پیام از دیا داشتم:)
_بزنگگگگ
اه اصلن حصلشو نداشتم... حتمن باز میخواد مهمونی بگیره:)
حالا دلشو نشکنم... زنگ زدم...
(*مهدیس+دیانا)
+هااااای😃❤️
*سلام بگو:)
+اه مهدیس حالمو گرفتی:)
*دیانا بنال:)
+خیل خب...میخواستم یه خبر خووووش بهت بدممممم😃❤️
*خا بنال دیگه:)
+مهراب برگشتههههه😃💃🏻
مهدیس:یه لحظه قند تو دلم آب شد... یجوری شدم... نمیدونستم بخندم یا گریه کنم... تصمیم گرفتم غرورمو له نکنم:)
*خب ب عنم:)
+خوشحال نشدی؟
*انتظار داری بعد کاری ک باهام کرد از برگشتنش خوشحال باشم؟
+مهدیس شما عاشق همدیگهاین...
*هه! عشق؟!ما؟!برو بابا دلت خوشه:)
+مهدیس من ک میدونم هنوز عاشقشی... اونم عاشقته:)
*اون اگه عاشقم بود ولم نمیکرد با بهترین دوستم بزاره بره:)
+مهدیس...
(اجازه ندادم حرفشو بزنه)
*اگه درموردش صبت کنی هیچیا...
+هوففف باش:)
*خب کاری نداری؟
+چیزه... میگم امشب همه خونه پارسا دعوتیم... اومدن مهراب جشن میگیریم... خواستی بیا:)
*نه معلومه ک نمخوام:)
+باش ولی... ساعت 8 اونجاییم:)
*اه ب من چه اصن:) خدافظ:)
گوشیو قط کردم... چقد دلم میخواس امشبو برم ولی نمیتونم... دلم بدجور برای مهراب تنگ شده:)
بلن شدم یه آبی ب صورتم زدم... ساعتو نگاه کردم 9 و نیم بود:) وای ساعت ۱٠ باید خونه نیکا باشم:/
بلن شدم یه هودی مشکی پوشیدیم یه کلاه مشکیم گذاشتم رو سرم... کیفمو برداشتم ک برم یهو چشم افتاد ب آینه... صورتم خیلی داغون شده...
گلیگلیییی😐💃🏻
میدونم هیچکی نمخونه رمانو😐💔
ولی پارت دو بعدن میزارمممم😁💃🏻
توروخداااا حمایت کنین😐✨
۱۱.۷k
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.