p110
p110
داشتم غذای شگ هارومیدادم تواین فکربودم که
هفته بعداگه قلبش تشکیل شد بچه به مامانینا دیگه بگم
بعد عقد بریم سرخونه زندگیمون
آرزوم بود یه عروسی بزرگ بگیرم
ولی بخاطر این وضعی فکرنکنم فرصت بشه
توهمین فکرهابودم که علی ارپشت بغلم کرد
علی-قبلا هرچی اذیتت میکرد زود بم میگفتی الان میری میشینی خودت بایچیزی سرگرم میکنی
تارا-چیزی اذیتم نمیکنه
علی-چرا یچیزی هست
چشات براچی غم داره مگه من مردم؟
تارا-خدانکنه
چیز خاصی نی
نگران این نینی کوچولو
اینکه یهیو همچی خراب شه نمیدونم دلهره دارم دیگه
علی-دورت بگردم من
چیزی نمیشه
دستم گذاشتم روشکمش باوجود این فسقلی
چیزی قرار نیست بشه
تارا-یچیز دیگه هم هست
علی-چی
تارا-اینکه تو این و بیشتر ازمن دوست داری
من اصلا خوشم نمیاد بیشتر بهش توجه میکنی
علی-قربونت بشم منن حسود خانم نخیرم شما تنها اولویت بنده اید
بعدشم ادم مگه به بچه خودشم حسودی میکنهه
تارا-هوم
فعلا که شده
علی-اصلا من حواسم هست
ازوقتی نینی اومده به من بوس ندادی
حالا دنیا بیاد میخوای چیکارکنی
ببین تویه بار دیگه اسم بوس و شیطونی نمیدونم چی بیاری
بخدا میکشمت اینطوری کنی
سالی یدونه میندازی تودامنم عه
علی-خیلی خوب حالا
رفتم سمت لب هاش و بوسیدم
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
داشتم غذای شگ هارومیدادم تواین فکربودم که
هفته بعداگه قلبش تشکیل شد بچه به مامانینا دیگه بگم
بعد عقد بریم سرخونه زندگیمون
آرزوم بود یه عروسی بزرگ بگیرم
ولی بخاطر این وضعی فکرنکنم فرصت بشه
توهمین فکرهابودم که علی ارپشت بغلم کرد
علی-قبلا هرچی اذیتت میکرد زود بم میگفتی الان میری میشینی خودت بایچیزی سرگرم میکنی
تارا-چیزی اذیتم نمیکنه
علی-چرا یچیزی هست
چشات براچی غم داره مگه من مردم؟
تارا-خدانکنه
چیز خاصی نی
نگران این نینی کوچولو
اینکه یهیو همچی خراب شه نمیدونم دلهره دارم دیگه
علی-دورت بگردم من
چیزی نمیشه
دستم گذاشتم روشکمش باوجود این فسقلی
چیزی قرار نیست بشه
تارا-یچیز دیگه هم هست
علی-چی
تارا-اینکه تو این و بیشتر ازمن دوست داری
من اصلا خوشم نمیاد بیشتر بهش توجه میکنی
علی-قربونت بشم منن حسود خانم نخیرم شما تنها اولویت بنده اید
بعدشم ادم مگه به بچه خودشم حسودی میکنهه
تارا-هوم
فعلا که شده
علی-اصلا من حواسم هست
ازوقتی نینی اومده به من بوس ندادی
حالا دنیا بیاد میخوای چیکارکنی
ببین تویه بار دیگه اسم بوس و شیطونی نمیدونم چی بیاری
بخدا میکشمت اینطوری کنی
سالی یدونه میندازی تودامنم عه
علی-خیلی خوب حالا
رفتم سمت لب هاش و بوسیدم
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۳.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.